گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > مباحث علمی و اجتماعی > نور ملکوت قرآن > نور ملكوت قرآن جلد 2
کتاب نورملكوت قرآن / جلد دوم / قسمت سيزدهم / اساس حوزه های علمیه، علم نافع، معرفة الله، علامه کیست ؟

اشكال سوّم آنست كه: ايشان تأسّف دارند كه چرا در حوزه‌هاي علميّه دروس جديد و دانشهاي تجربي تدريس نميشود؛ و فقهاء و فضلاء و طلاّب، در طبيعت شناسي و علوم تازه بشري آنطور كه بايد تخصّص ندارند.

ما عين گفتارشان را ذكر ميكنيم، تا جوانب اشكال بر آن خوب مشخّص شود:

)) هيچ فهم ديني بدون نسبت با جهان بيني قبلي و مستقلّ ديندار تكوّن نمييابد. و هيچ فهم ديني هم با تحوّل آن جهان بيني، به قرار سابق نميماند. لذا اگر فتواي عرب بوي عرب بدهد و فتواي عجم بوي عجم جاي شگفتي نيست.

اين سخن بدين معناست كه: بدون اجتهاد در اصول (به معناي عامّ كلام و جهان شناسي و...) اجتهاد در فروع ميسّر و موفّق نيست و بردي ندارد. و آدمي بيمبنا و منظر نميتواند در دين نظر كند (و نمي كند) و بدون تنقيح منظر، نظر سود ندارد. و تا باب تحوّل در مبادي گشوده نشود، به مسائل هم دست نخواهد خورد.

از اين رو آن بی‌مهري و بل جفائي كه در حوزه‌هاي ديني علمي ما به علوم و معارف جديد بشري رفته و ميرود، سخت ناموجّه و اسف انگيز مينمايد. بطوريكه گاهي دفاع از دين كاملاً رنگ دفاع از جهان بيني و انسانشناسي كهن را بخود ميگيرد.

گوئي دين جز در آن جغرافيا نميرويد و نميماند. نه علم تاريخ (كهمدخل، و بل مدرس انسان شناسي است) قدر دارد و بر صدر مينشيند، نه از طبيعت شناسي و انسان شناسي و جامعه شناسي و معرفت شناسي نوين در آنجا خبري است. و هنوز كه هنوز است علم اخلاق را بر مبناي روانشناسي قدما تدريس ميكنند. (( [73]


صفحه 281

قبل از پاسخ لازم است عين فرمايش حضرت استادنا الاكرم علاّمه آيةالله طباطبائي قدَّس اللهُ سرَّه را كه در كتاب نفيس «قرآن در اسلام» آورده‌اند بياوريم، و سپس به بحث بپردازيم:

)) قرآن تنها كتاب آسماني است كه اوّلاً زندگي سعادتمندانه انساني را با طرز زندگي بيآلايش و پاك انسان فطري (طبيعي) مساوي ميداند، و ثانياً برخلاف بيشتر يا همه روشها كه برنامه خداپرستي انسان را از برنامه زندگي تفكيك ميكنند، برنامه ديني را همان برنامه زندگي قرار داده، در همه شؤون فردي و اجتماعي انسان مداخله نموده، دستوراتي مطابق واقعبيني (جهانبيني ـ خداشناسي) صادر ميكند. و در حقيقت افراد را به جهان، و جهان را به افراد ميسپارد؛ و هر دو را به خدا. (( [74]

اينك وارد در شرح جواب ميشويم:

شرح إشكال، در ضمن سه مطلب

بايد دانست كه اوّلاً: مراد از علمي كه در اسلام و قرآن و روايات مستفيضه بل متواتره كه در سنّت رسول الله و ائمّه هدي عليهم صلوات الله تأكيد و ترغيب بر فراگيري آن شده است چيست؟!

ثانياً: رسالت و تعهّد حوزه‌هاي علميّه دينيّه بركدام اساس از اصول تعليم و تربيت بنا نهاده شده است؟!

و ثالثاً: هدف غائي از اينگونه حوزه‌ها چيست؟! و افرادي را كه حوزه بيرون ميدهد، داراي چگونه مزايا و خصوصيّاتي بايد بوده باشند؟! و به عبارت ديگر: انتظار قرآن و رسول خدا و امام زمان عجَّل اللهُ تعالَي فرَجَه الشَّريف، و مردم مسلماني كه با عرق جبين و كدّ يمين، از مصارف سهم امام خرج حوزه‌ها


صفحه 282

را ميدهند، كدام است؟! [75]

مطلب أوّل: مراد و مقصود از علمي كه در اسلام بدان توصيه شده است كدام است؟

امّا بحث درباره مسأله اوّل كه: مراد از علم و دانشي كه اهمّ از فرائض شمرده شده چيست كه رسول خدا به آن، تا آن حدّ تأكيد فرموده است كه به يگانه تربيت شده و وصيّ بلافصل و خليفهاش بر روي زمين ميفرمايد:

يَا عَلِيُّ! إذَا رَأَيْتَ النَّاسَ يَتَقَرَّبُونَ إلَي خَالِقِهِمْ بِأَنْوَاعِ الْبِرِّ، تَقَرَّبْ إلَيْهِ بِأَنْوَاعِ الْعَقْلِ حَتَّي تَسْبِقَهُمْ!؟ [76]

«اي عليّ! چون ببيني مردمان را كه به انواع گوناگون از اعمال صالحه و خيرات و مبرّات به خالقشان تقرّب جويند، تو به انواع ادراكات معقوليّه و علوم


صفحه 283

انسانيّه و فكريّه تقرّب بجو، تا از همه آنان سبقت گيري!»

آيا مراد همه علوم است: علم فيزيك، شيمي، طبيعي، رياضي، پزشكي، دامپزشكي، دامداري، كشاورزي؟! و يا نه اينطور نيست؛ مراد علم خاصّي است كه ترغيب و تأكيد بر آن بعمل آمده است؟!

شكّ نيست كه دائره علوم بسيار وسعت دارد، و مدّت و زمان فراگيري آنها براي انسان بسيار محدود است. اگر انسان تمام مدّت عمر خود را در تحصيل فقط يك فنّ صرف كند، بطوري كه بطور تحقيق از آن مطّلع شود و در آن فنّ متخصّص و استاد گردد، تازه معلوم نيست به جميع اطراف و جوانب آن محيط گردد؛ تا چه رسد كه بخواهد در دو فنّ و يا در بيشتر از دو فنّ استاد شود.

مدّت عمر انسان محدود است و بايد صرف آموختن علم مفيد كند

و عليهذا انسان بايد مدّت عمر خود را كه قابل براي فراگيري است در نظر بگيرد، و سپس نياز خود را در آن علمي كه مورد نظر اوست ببيند؛ و ساعات و روزهاي خود را در آن علم بكار زند، تا نتيجهاي برايش حاصل شود. [77]


صفحه 284

امّا اگر انسان زحمت بكشد و با رنج و تعب، دود چراغ بخورد و علوم مختلفي را تحصيل كند كه بكار او نيايد، جز وبال و خسران و ندامت چيزي عائدش نميشود. چنين كسي مانند شخصي ميماند كه به اميد زندگانيهاي دراز، مشغول ساختن خانه‌ها و عمارتهاي بسياري ميشود و پس از اتمام يك ساختمان، به عوض آنكه در آن برود و بنشيند و از سايه آن بهرهمند شود و از گرما و سرما محفوظ ماند، باز به عشق ساختمان ديگري كه مشابهش را دارد سرگرم شود، و ناگهان مرگ وي برسد و او را بگيرد و دريابد لَا مَالاً حَمَلَ وَ لَا بِنَآءً نَقَلَ. [78]

«نه ميتواند با خود مالي را حمل كند و نه بنائي را نقل نمايد.»

اين مرد نيز علم آموخته است ولي بدون نتيجه و كارگيري از اين علم، از دنيا رفته است؛ جز زيان و خسران چيزي بهرهاش نيست. عمر شريف را كه گرانمايهترين سرمايه حيات است، بدون عوض با اختيار و اراده خود از دست داده است، و نقد جان را پاك باخته است؛ و در اين دنيا كه محلّ علم نافع و مركز تحصيل عقل كامل و تجرّد خالص بوده است، با مسكنت علمي و فقر و تهيدستي كمال نفساني، حيرت زده و سرافكنده از اينجا كوچش داده‌اند و رختش را به سراي نور، با چشمان نابينا و گوشهاي ناشنوا بربسته‌اند.

اللَهُمَّ إنّي أَعوذُ بِكَ مِن عِلمٍ لا يَنفَعُ

از اينجاست كه خاتم رسل حضرت رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و


صفحه 285

سلّم از چنين علوم بيهودهاي به خدا پناه ميبرد، آنجا كه در نيايش و عرض حاجت خود به بارگاه اقدسش معروض ميدارد: اللَهُمَّ إنِّي أَعُوذُ بكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ.[79] «بار پروردگارا! من به تو از علم بدون فائده پناه ميبرم!»


صفحه 286

و معجزه باقيه رسول الله: قرآن كريم، بدين نكته دقيق اشارت دارد و ما را متنبّه و آگاه ميكند كه:

فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُوٓ أُولَـئِكَ الَّذِينَ هَدَيـٰـهُمُ اللَهُ وَ أُولَـٰـئِكَ هُمْ أُولُوا الالْبَــٰـبِ. [80]

«بنابراين اي پيغمبر! بشارت بده بندگان مرا، آنانكه گفتار را ميشنوند و گوش ميدهند، امّا از بهترين و نيكوترين آن پيروي مينمايند. ايشانند آنانكه خداوند هدايتشان نموده؛ و ايشانند البتّه صاحبان خرد و عقل!»

و حضرت سيّد الوصيّين أميرالمؤمنين عليه السّلام ميفرمايد: الْعِلْمُ كَثِيرٌ فَخُذُوا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ أحْسَنَهُ. [81]

«دانش و علم دائرهاش وسيع است و مقدارش بسيار، امّا شما از هر چيزي، نيكوتر و بهتر آن را اختيار كنيد!»

و نيز آنحضرت در ضمن وصيّت به حضرت امام حسن عليه السّلام ميگويند: فَإنَّ خَيْرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ. وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ؛ وَ لَايُنْتَفَعُ بعِلْمٍ لَا يَحِقُّ تَعَلُّمُهُ. [82]

«پس بهترين گفتار، آن سخني است كه فائده ببخشد. و بدان: خيري نيست در علمي كه فائده نبخشد. و از علمي كه سزاوار نيست انسان آن را بياموزد، فائدهاي بهم نميرسد؛ نه خود انسان و نه ديگري از آن بهره اي


صفحه 287

نمييابد.»

راغب اصفهاني در اين مقام، كلامي دارد كه شايسته تحسين است:

او ميگويد: )) كسي كه قصدش وصول به جوار خداست و نيّتش توجّه به اوست، همچنانكه خداوند ميفرمايد: ففِرُّوا إِلَي اللَهِ[83] «پس همگي به سوي خدا كوچ كنيد.» و از همه چيز صرف نظر نموده، به آستان قدسش پناه بريد! و همچنانكه رسول أكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم اشاره فرموده است: سَافِرُوا تَغْنَمُوا «مسافرت كنيد تا از سفر غنيمت بيابيد و بهره گيريد!» سزاوار است كه علوم را به منزله و مثال توشهاي بداند كه براي منازلي كه در سفرش در نظر دارد، قرار داده است. در اينصورت در هر منزلي فقط بقدري كه او را به منزل ديگر ميرساند، از اين توشه تناول ميكند.

صاحب علم نيز نميتواند در بدست آوردن جميع علوم و استغراق و اطّلاع و بحث و تفحّص كامل درنگ كند. زيرا مثل تناول بيش از مقدار غذاي لازم را ميماند كه وي را از طيّ طريق به منازل دگر باز ميدارد.

آدمي چنانچه تمام دوران حياتش را در فنّ واحدي بگذراند، باز نميتواند به نهايتش برسد، و آخر و بُن آن را بدست آرد. (( [84]

وسعت علوم موجب انتخاب بهترين آنهاست

و همچنين گويد: )) قيلَ: الْعِلْمُ أكْثَرُ مِنْ أنْ يُحْوَي فَخُذوا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ أحْسَنَهُ! [85]

وَ قيلَ: حَلِّ طَبْعَكَ بِالْعُيونِ وَ الْقَفْرِ؛ فَالشَّجَرَةُ لا يَشينُها قِلَّةُ الْحَمْلِ


صفحه 288

إذا كانَتْ ثَمَرَتُها نافِعَةً. [86]

وَ قالَ ابْنُ عَبّاسٍ رَضيَ اللَهُ عَنْهُما: الْعِلْمُ كَثيرٌ فَارْعَوْا أحْسَنَهُ؛ أما سَمِعْتُمْ قَوْلَ اللَهِ تَعالَي:

فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ. [87]

قالَ الشّاعِرُ:

قالوا: خُذِ الْعَيْنَ مِنْ كُلٍّ فَقُلْتُ لَهُمْ             في الْعَيْنِ فَضْلٌ وَلَكِنَّ ناظِرَ الْعَيْنِ (( [88]

«گفته شده است: علم بيش از آنست كه آدمي با كمربند فكر و عقل و حيات خود بتواند دورش را احاطه كند و بر آن محيط و مستولي گردد. بنابراين، از هر چيزي بهترش را بگيريد و اختيار نمائيد!

و گفته شده است: طبع خودت را به مثابه چشمه‌ها و زمينهاي قفر و خشكي قياس كن، و به برگزيده‌هاي علم بياراي! (يعني چشمه‌هاي آب را بيهوده در زمينهاي قفر و خشك روان ساختن، جز تضييع و اتلاف آب


صفحه 289

نتيجه‌ای ندارد. آن چشمه‌ها را فقط در يك زمين مستعدّ بطور پيدرپي و مداوم جاري ساز تا درختان با ثمر ببار آورد و بر دهد.) زيرا كه كميِ بار درخت موجب عيب و نقصش نميشود، اگر ميوهاي را كه ميآورد نافع باشد.

ابن عبّاس گفت: دائره دانش وسيع است؛ شما مراعات نيكوتر و برترش را بنمائيد! آيا گفتار خداوند تعالي را نشنيده‌اید كه: اي پيامبر! بشارت ده بندگان مرا، آنانكه گفتار را گوش ميدهند امّا از بهترين آن متابعت ميكنند.

شاعر گويد:

به من گفتند: از هر علمي آن مقدارِ برگزيده و اختيار شدهاش را بر گير و فرا گير! من در پاسخشان گفتم: البتّه در علم برگزيده و سوا شده و انتخاب گرديده فضيلتي است، وليكن در آن كس كه بايد در اين علوم برگزيده شده نظر كند، فضيلتي برتر و بيشتر است.»

و همچنين گويد: )) قيلَ: ازْدِحامُ الْعِلْمِ في السَّمْعِ مَضَلَّةٌ لِلْفَهْمِ.

وَ قيلَ: إذا رَأَيْتُمْ رَجُلاً يُريدُ تَعَلُّمَ أنْواعِ الْعُلومِ فَداووهُ!

وَ قيلَ: مَنْ رامَ أنْ يَنْتَحِلَ فُنونَ الْعِلْمِ اسْتَخَفَّ بِنَحيزَتِهِ وَ وَقَفَ النّاسَ عَلَي غَميزَتِهِ؛ قالَ الشّاعِرُ:

تَعَلَّمْتَ حَتَّي مِنْ كِلابٍ عَوآءَها         لَعَمْري لَقَدْ أسْرَفْتَ في طَلَبِ الْعِلْمِ (( [89]

«گفته شده است: ازدحام و هجوم انواع علوم بر گوش، فهم را خراب ميكند، و قوّه ادراك و فراگيري را در مسائل فكريّه و عقليّه كج و تباه مينمايد.

و گفته شده است: اگر ديديد مردي را كه ميخواهد انواع علوم را ياد بگيرد، او را معالجه كنيد!


صفحه 290

و گفته شده است: كسي كه قصدش اين باشد كه جميع اقسام علم را فراگيرد، طبيعت و سرشتش را كوچك شمرده است، و مردم را بر ضعف عقل و درايت و كردارش، آگاه ساخته است. [90]

شاعر گويد:

تو همه را ياد گرفتي و حتّي از سگها عوعويشان را آموختي! سوگند به عمر خودم كه در طلب دانش اسراف كرده اي!»

عجيب است كه عين اين مطلب از اينشتين نقل شده است؛ و معلوم نيست كه از جهت توارد خاطر و افكار بوده است، و يا اينشتين از كتاب راغب اخذ كرده است؟!

او ميگويد: خواندن زياد قوّه ابتكار را از عقل پس از سنّ معيّني سلب ميكند. هر كس در خواندن افراط، و بر فكر خود كمتر اعتماد كند، فكرش گرفتار عجز و كسالت ميگردد. [91]


صفحه 291

لزوم تحصيل علوم أهمّ و ترك علوم مهمّه، به ضرورت تنگي وقت

ابن أبي الحديد در آخر «شرح نهج البلاغة» كلمات قصاري را از أميرالمؤمنين عليه السّلام غير از آنچه در «نهج البلاغة» آمده است ذكر ميكند؛ و از جمله آنها اين است:

)) 60 ـ الْعُمْرُ أَقْصَرُ مِنْ أَنْ تَعَلَّمَ كُلَّ مَا يَحْسُنُ بِكَ عِلْمُهُ، فَتَعَلَّمِ الاهَمَّ فَالاهَمَّ! (( [92]

«تمام دوران زندگي و عمرت كوتاهتر است از آنكه بتواني تمام علومي را كه آموختنش براي تو خوب است بياموزي! بنابراين مراعات الاهمُّ فالاهمّ را كن! و آنچه را كه در مرتبه أولويّت قرار دارد مقدّم بدار!»

در اينجا ميبينيم: حضرت مطلب بالاتر و نكته دقيق تري را متذكّرند كه: نه تنها انسان بايد عمرش را صرف تحصيل علوم بيهوده ننمايد، بلكه بايد در تحصيل علوم پسنديده نيز مراعات اهمّيّت را بكند؛ و أهمّ را بر مهمّ مقدّم بدارد، و به آن صبغه اولويّت دهد.

يعني از اشتغال به امور دنيويّه بكاهد تا بتواند براي فراغت تحصيل علوم اخرويّه و معنويّه و روحيّه، سهميّه بيشتري را حائز گردد.

در «سفينة البحار» در اين باره، از بعضي از افاضل گفتاري بديع را حكايت نموده است:

)) قالَ اللهُ تَعالَي: مَا جَعَلَ اللَهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ.

وَ الْفِكْرَةُ مَتَي تَوَزَّعَتْ تَكونُ كَجَدْوَلٍ تَفَرَّقَ مآؤُهُ؛ فَيَنْشَفُهُ الْجَوُّ وَ تَشْرَبُهُ الارْضُ فَلا يَقَعُ بِهِ نَفْعٌ، وَ إذا جُمِعَ بَلَغَ بِهِ الْمَزْرَعُ فَانْتَفَعَ بِهِ. (( [93]


صفحه 292

«خداوند براي يك مرد در شكمش دو دل قرار نداده است.

و تفكّر انسان چون متفرّق و متشتّت و پخش و منتشر باشد، جوي آبي را ماند كه آبش متفرّق و جدا جدا بر زميني برسد، و در اين صورت باد آن را خشك ميكند و زمين آن را ميخورد و به خود ميگيرد، و بنابراين نفعي از آن عائد نميشود. و امّا اگر فكر در يك جا جمع شود همچون جوئي ماند كه آبش مجتمعاً به زراعت برسد، و آن زراعت بهره گيرد.»

اينك بايد ديد در نزد شارع اكرم علمي كه بدان ترغيب شده است و أهمّ علوم به شمار آمده است كدام است؟! آن علم نافع كدام است؟ علمي كه رسول الله فرموده است: اطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ إلَي اللَحْدِ[94] كدام است؟

«طلب كنيد دانش را از گاهواره تا گور!»

آن علمي كه رسول الله فرموده است: اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ[95] كدام


صفحه 293

است؟!

«دنبال علم برويد، و اگر چه سفر شما براي بدست آوردن آن، به رفتن كشور چين باشد!»

آن علمي كه رسول الله فرموده است: طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَي كُلِّ مُسْلِمٍ [96] كدام است؟!

«پي گيري كردن و دنبال نمودن دانش، بر هر مسلماني واجب است.»

إنّمَا الْعِلمُ ثَلاثةٌ: ءَايةٌ مُحْكَمَةٌ، أَوْ فَريضَةٌ عادِلَةٌ، أَوْ سُنَّةٌ قآئِمَة

مراد از علم نافع و علمي كه شارع بدان ترغيب نموده است

محمّد بن يعقوب كليني از محمّد بن حسن و عليّ بن محمّد، از سهل ابن زياد، از محمّد بن عيسي، از عبيدالله بن عبدالله دهقان، از دُرست واسطي، از إبراهيم بن عبدالحميد، از حضرت أبوالحسن موسي كاظم عليه السّلام روايت كرده است كه او گفت:

دَخَلَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ [ وَ ءَالِهِ ] وَ سَلَّمَ الْمَسْجِدَ. فَإذًا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ، فَقَالَ: مَا هَذَا؟ فَقِيلَ: عَلَّامَةٌ. فَقَالَ: وَ مَاالْعَلَّامَةُ؟!

فَقَالُوا لَهُ: أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَآئِعِهَا وَ أَيَّامِ الْجَاهِلِيَّةِ


صفحه 294

وَالاشْعَارِ الْعَرَبِيَّةِ.

قَالَ: فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ [ وَ ءَالِهِ ] وَ سَلَّمَ: ذَاكَ عِلْمٌ لَا يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ، وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ.

ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ [ وَ ءَالِهِ ] وَ سَلَّمَ: إنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ: ءَايَةٌ مُحْكَمَةٌ، أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ، أَوْ سُنَّةٌ قَآئِمَةٌ؛ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ. [97]

«رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم داخل مسجد شدند، كه ديدند گروهي از مردم گرداگرد مردي را گرفته‌اند و به دور او جمع شده‌اند.

حضرت گفتند: اين چيست؟! گفتند: علاّمه است. حضرت گفتند: علاّمه چيست؟!

گفتند: داناترين مردم است به انساب عرب و تاريخ و وقايع آنها، و به جرياناتي كه در عصر جاهليّت واقع شده است، و به اشعار عرب.

حضرت موسي بن جعفر عليه السّلام گفتند: در اين حال رسول خدا


صفحه 295

صلّي الله عليه و آله و سلّم گفتند: اين علمي است كه با نداشتنش كسي را ضرري نميرسد؛ و با داشتنش كسي را منفعتي عائد نميگردد.

و پس از آن رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم گفتند: علم منحصر در سه چيز است: آيه مُحْكَم و يا فريضه عادل و يا سُنّت قائم؛ و غير از اين سه چيز هر چه باشد زيادي است.»

مجلسي رضوان الله عليه در «مرءَاة العقول» در شرح اين حديث گويد: اينكه رسول خدا گفتند: مَا هَذَا؟ و نگفتند: مَنْ هَذا؟ به جهت تحقير و يا پست شمردن و تأديب او بوده است.

و اينكه گفتند: مَاالْعَلاّمَةُ؟ يعني حقيقت علم وي كه بدان جهت متّصف به علاّمه شده است، چيست؟! و كدام نوع از انواع علاّمه است؟ و تنوّعش به اعتبار انواع صفت علم است؛ و حاصل آنكه: معناي علاّمه‌ای را كه شما گفته‌اید، و بر وي اطلاق اين عنوان را نموده‌اید كدام است؟!

آنگاه مجلسي در شرح معناي اين سه امر ميپردازد، و در ملخّص و محصّل آن ميگويد:... يا اينكه مراد به آيه محكمه براهين عقليّه بر اُصول دين است كه از قرآن استنباط شده است، چون محكم است و با شكوك و شبهات زائل نميشود، و مراد از فريضه بقيّه احكام واجبات است، و مراد به سنّت احكام مستحبّات؛ چه آنكه از قرآن اخذ شود و يا از غير آن. زيرا كه محكم در مقابل متشابه است. و آيه محكمه به آيهاي گويند كه در دلالت بر مراد نياز به تأويل ندارد؛ و عقائد و اصولي كه چنين بوده باشند إحكام و استحكام دارند. و امّا علّت آنكه فريضه يعني واجب را به صفت عادله توصيف كرده است براي آنست كه از كتاب و سنّت بطور مساوي بدون جَور و حيف اخذ شده است. [98]


صفحه 296 ادلمه پاورقی


صفحه 297

و بنابراين، مراد از اين عبارت، علم به عقائد و اصول دين است كه از روي يقين حاصل شده باشد، و علم به واجبات و فرائض است، و علم به مستحبّات. و غير از اين سه علم هر چه باشد زيادي و بيهوده است.

 

اشرف و افضل علوم، علم معرفة الله است

علم به اصول دين و توحيد و معارف الهيّه موجب حيات نفس آدمي است، و علم به واجبات و مستحبّات اعمّ از عبادات و معاملات و ايقاعات و احكام و سياسات موجب عمل صحيح براي وصول انسان به معارف حقّه حقيقيّه است؛ و اين است كه براي هر بشري ضروري است.

و امّا سائر اصناف علوم را نبايد علوم به شمار آورد، آنها فنوني هستند كه در روايت به آنها فضل، يعني زيادي گفته شده است؛ نه فضيلت كه خود نيز بهرهاي از كمال را در بردارد.

اين علمي است كه در قرآن كريم، آن را غايت خلقت هفت آسمان و هفت زمين، و تنزّل امر خداوندي در ميان آنها دانسته است:

اللَهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَـوَ'تٍ وَ مِنَ الارْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الامْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَهَ قَدْأَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا.[99]

«خداست آنكه هفت آسمان را و از زمين به تعداد آنها آفريد، و امر او در ميان آسمانها و زمينها پيوسته در حال نزول است؛ تا شما بدانيد: حقّاً و تحقيقاً


صفحه 298

خدا بر هر چيزي تواناست، و علم او بر هر چيزي احاطه دارد.»

و اين است همان علم نافعي كه أميرالمؤمنين عليه السّلام در خطبه همّام آن را از زمره صفات متّقيان بر ميشمرد:

وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَي الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ. [100]

بنابر آنچه گفته شد اين نتيجه بدست آمد كه: اشرف علوم، علم انسانسازي است.

وَ قَدِ اتَّفَقَ الْعُلَمآءُ أنَّ شَرَفَ كُلِّ عِلْمٍ بِشَرَفِ الْمَعْلومِ. وَ كُلُّ عِلْمٍ يَكونُ مَعْلومُهُ أشْرَفَ الْمَعْلوماتِ يَكونُ ذَلِكَ الْعِلْمُ أشْرَفَ الْعُلوم.

فَأشْرَفُ الْعُلومِ الْعِلْمُ الإلَهِيُّ لاِنَّهُ مَعْلومُهُ وَ هُوَ اللَهُ أشْرَفُ الْمَوْجودات. [101]

«اي دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت»

خواجه شمس الدّين محمّد حافظ شيرازي گويد:

اي دل به هرزه، دانش و عمرت به باد رفت         صد مايه داشتي و نكردي كفايتي [102]

و خواجه حكيم ميرفندرسكي در قصيده حِكَميّه معروفه خود گويد:


صفحه 299

هر چه بيرون است از ذاتت نيايد سودمند         خويش را كن ساز اگر امروز اگر فرداستي [103]

و حكيم سنائي چه مشروح گويد:

اي هواهاي تو هوي انگيز               وي خدايان تو خداي آزار

ره رها كرده‌ای از آني گم             عزّ ندانستهاي از آني خوار

علم كز تو تو را نه بستاند          جهل از آن علم به بود صدبار

غول باشد نه عالِم آنكه ازو         بشنوي گفت و نشنوي كردار

دِه بود آن نه دِل كه اندر وي          گاو و خر باشد و ضياع و عقار

كي در آيد فرشته تا نكني            سگ ز در دور و صورت از ديوار؟

افسري كان نه دين نهد بر سر     خواهَش افسر شمار و خواه افسار


صفحه 300

قائد و سائقِ صراط الله                                 به زقرآن مدان و به ز اخبار [104]

و چقدر خوب و عالي و پر محتوي عارف رومي ملاّ جلال الدّين بَلْخي سروده است:

او ز حيوانها فزونتر جان كند              در جهان باريك كاريها كند

مكر و تلبيسي كه او تاند تنيد              آن ز حيوان دگر نايد پديد

جامه‌هاي زركشي را بافتن                     دُرّها از قعر دريا يافتن

خرده كاريهاي علم هندسه            يا نجوم و علم طبّ و فلسفه

كان تعلّق با همين دنييستش     ره به هفتم آسمان بر نيستش

اين همه علم بناي آخور است         كه عِمادِ بودِ گاو و اُشتر است

بهر استبقاي حيوان چند روز             نام آن كردند اين گيجان رموز

علم راه حقّ و علم منزلش                        صاحب دل داند آن را با دلش [105]

علوم طبيعي، حسّي و خيالي بوده و در آنها اثري از تكامل نفس نيست

فعليهذا علوم طبيعي و دانشهاي تجربي، جزء علوم دنيوي محسوب ميشود نه علوم انساني، آنها انسان ساز نيستند؛ گر چه بعضي از آنها براي بشر فائده دارد وليكن اين فائده براي بدن اوست، براي طبيعت اوست؛ همچون علومي كه حيوانات دارند و براي ادامه زندگي آنها مفيد است. هر حيواني ميداند چه بايد بخورد، و چه را بايد شكار كند، و چگونه از دست دشمن مختفي گردد، و چطور براي بقاء نسل خود تناسل كند.

اين علوم، علوم عقليّه نيست؛ علوم حسّيّه است كه مدبِّر آن قواي


صفحه 301

خياليّه است و بس، و در همه حيوانات وجود دارد. انساني كه همّش و غمّش براي پيدا كردن روابط مادّي و حلِّ مسائل رياضي و تحقيق عميق در فيزيك و شيمي و فيزيك ـ شيمي و علوم زيست شناسي و جامعه شناسي و پزشكي از جهت بهداشت و حفظ الصّحّه بدن باشد، و براي وصول به اين منظور مسافرتها كند و قارّه‌ها را بپيمايد و دانشكدهها را سرزند و از دانشهاي آنجا بهره بگيرد و از كتابخانه‌ها استفاده كند، همه و همه علوم خياليّه است كه با حيوانات شركت دارد. و تغيير وضع و شكل اين علوم در انسان، حقيقتش را عوض نميكند؛ و آن را از صفّ حيوان متمايز نميگرداند. [106]

و بالاخره چون غايت و مقصد اين دانشها، كمال انسان و نفس ناطقه وي نيست، از همه آنها ميتوان به علم آخور و شكم ياد كرد،[107] همچنانكه مولانا


صفحه 302

در ابيات فوق صريحاً بدان زبان گشود. و همچنين ميفرمايد:

علمهاي اهل حسّ شد پوزبند         تا نگيرد شير ز آن علم بلند [108]

حقّاً او در اين بيت، از جهت افاده حقّ مطلب و رسانيدن روح و جان مسأله غوغا كرده است.

ميگويد: همانطوري كه به بچه گاو و يا گوسفند پوزبندي ميبندند، تا نتواند از پستان مادر خود شير بخورد، همينطور علومي را كه مردم براي دنيا ميآموزند و در آنها اثري از تكامل نفس نيست، و بشر را از رِقّ عبوديّت مادّه و طبيعت بيرون نميكشد و به عالم وسيع و فسيح تجرّد و تقرّب و عرفان حضرت معبود سوق نميدهد، پوزبندهائي هستند كه بر افكار و آراء و دماغشان نهاده شده است تا نتوانند سر بلند كرده و از معارف حقّه حقيقيّه و علوم سرمديّه بهره بگيرند و آب حيات معنوي و شير علوم حقيقي را با دهان خود مكيده و از پستان علوم عالم بالا كه انسان ساز است و مربِّي بشريّت است، سيراب و إشباع


صفحه 303

گردند.

توسعه علوم تجربي بدون ربط با خدا، بر ضرر بشريّت است

در اينجاست كه بايد بر بدبختي لاوازِيه و نيوتن و اَينشتَين و همقطارانشان، و بر جميع مدّاحان و پيروان مكتبشان گريست كه عمر خود را در چه مصرف كردند؟! و چه بهرهاي از انسانيّت بردند؟!

و علاوه بر آنكه اين اكتشافات به نفع بشر تمام نشد؛ صد در صد بر زيان آنها شد.

مردم طهران صداي مهيب و دهشت انگيز، و زمين لرزه، و خرابيها و آتش سوزيهائي را كه در بيش از يك ماه تعداد دويست موشك بر سرشان از خاك عراق فرود آمد، فراموش نميكنند.

اينهامگر غير از قانون لاوازيه، و اصل اوّل ترموديناميك، و محاسبات دقيق جاذبه نيوتوني، و تصحيح نسبيّت اينشتَيني است؟!

در آخرين سال زندگي اينشتَين كه كنگرهاي به افتخار او در آمريكا تشكيل شد و خودش هم شركت كرد، از اختراعش اظهار اسف ميكرد، و ميگفت: من نميدانستم كه دُوَل ظالم از اين اكتشاف من چه سوء استفاده‌هائي ميكنند؟ و چگونه با شكافتن اتم موشكهاي قارّهپيما ميسازند؟ و زن و بچّه و پير و جوان را در زير خروارها خاك و سنگ مدفون، و طعمه حريق مينمايند؟

اين نتائج سوء، چيزهائي بود كه در زمان حيات او بوقوع پيوست؛ تا چهرسد به انواع چيزهائي كه بعد از او به وقوع پيوسته است. [109]

باش تا صبح دولتت بدمد         كاين هنوز از نتائج سحر است

آلكسيس كارل: رهروان طريق دانش از پيش نميدانند به كجا كشانده ميشوند!

در اينجا بی‌مناسبت نيست مطلبي را از دكتر كارِل نقل كنيم (اين مرد خارجي مسيحي مذهبي كه در بسياري از مطالبش راه صواب را پيموده است، و


صفحه 304

به وضوح ميبيند كه اين تمدّن عجيب جز ايجاد مشكلات و ناراحتي و تلفشدن نيروي انساني براي جامعه بشريّت سوغاتي دگر بهمراه نياورده است):

)) اگر گاليله[110] و نيوتن[111] و لاوازيه[112] نيروي فكري خود را صرف مطالعه روي بدن و روان آدمي كرده بودند، شايد نماي دنياي ما با امروز فرقهاي زيادي داشت.

مردان علم و رهروان طريق دانش از پيش نميدانند بكجا كشانده ميشوند و چه نتيجهاي بدست ميآورند؛ «اتّفاق» و «تعقّل» و قسمي «روشنبيني» ايشان را هدايت ميكند.

گوئي هر يك از ايشان دنياي جداگانهايست، و با قوانين مخصوص بخود اداره ميشود.

گاهگاهي مسائل دشواري كه بر ديگران پوشيده و تاريك است، براي ايشان روشن ميگردد. عموماً اكتشافات بدون هيچگونه پيشبيني از نتائج آنها صورت گرفته است؛ ولي در عمل، اين نتائج هستند كه تصوير خود را بر تمدّن جديد افكنده‌اند. از ميان انبوه فراوان اكتشافات علمي، ما انتخابي كرده ايم، ولي در اين انتخاب به مصالح عاليه انسانيّت توجّه نداشته ايم، بلكه فقط سراشيب تمايلات و هوس هاي خود را پيروي نمودهايم. و هميشه تأمين اصل « حدّ اكثر


صفحه 305

سود در ازاء حدّ اقلّ تلاش » و سرعت در كار، و تنوّع و تلوّن زندگي را مورد نظر داشته ايم.(( [113] و [114]

باري، اين مطالبي بود درباره علم و حقيقت آن و فرق ما بين علم و فنّ، و فرق ما بين علوم حقيقيّه و دانشهاي تخيّليّه، و عظمت علم واقعي و حقارت دانشها و پندارهاي حسّي و وهمي و خيالي، و ارزش دادن اسلام و قرآن و مكتب به علوم اصيله؛ نه علوم حسّيّه و خياليّه.

 

 

پاورقي


[73] ـ مقاله بسط و قبض تئوريك شريعت، «كيهان فرهنگي» شماره 0 5، ارديبهشت 67،شماره 2، ص 17، ستون اوّل

[74] ـ «قرآن در اسلام» طبع اوّل، ص 61

[75] ـ أخيراً دوست معظّم و رفيق شفيق، صاحب علم و ورع جناب آية الله المكرّم آقاي حاج شيخ عبدالحميد شربياني دامتْ بركاتُه، براي حقير نقل كردند، از مرحوم آية الله العظمي مجتهد جامع الشّرائط: آقا سيّد محمّد حجّت كوه كمري أعلَي اللهُ مقامَه الشّريف كه از مراجع پاكيزه و عاليقدر حوزه علميّه قم بوده‌اند، كه وقتي يكنفر مرد دهاتي از باب وجوه شرعيّه يك اسكناس پنج توماني در دست ايشان گذاشت. ايشان چون آن وجه را گرفتند دست آن مرد را رها نميكردند و همينطور كف دست او در كف دست ايشان بود، تا بالاخره رها كردند و آن مرد هم رفت. سپس يكي از حضّار پرسيد: تا بحال ديده نشده است كه شما وجوهي را كه ميگيريد اينقدر دستتان در دست طرف بماند، امّا در اين مورد بسيار معطّل شديد! ايشان در پاسخ گفتند: اين مرد زارع است و از بيلزني اين وجه را كسب كرده است؛ در كف دستش در اثر كار تاولهائي درشت و خشن و برآمدگيهائي مشهود بود. من اين برآمدگيها را در دست خود فشار دادم تا به دست من فرو رود و بدانم كه مالي را كه از اينطريق بدست آمده است، در كدام طريق بايد مصرف نمود؟! اللَهمَّ اغْفِرْ لِسَلفِنا الصّالحينَ واخْلُفْ علَي عَقِبِهم في الغابِرينَ و ارْحَمْهم و إيّانا بِرَحمتِكَ يا أرْحمَ الرّاحمين.

[76] ـ اين حديث در جوامع روائي شيعه و عامّه وارد شده است، و شيخ الرّئيس ابوعلي سينا در رساله «معراجيّه» ذكر نموده است و فيض كاشاني در «وافي» طبع حروفي ج 1، ص 2 0 1 آورده است.

[77] ـ شيخ هادي كاشف الغطاء در «مستدرك نهج البلاغة» ص 165 و 166 از حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام آورده است كه فرمود: أقَلُّ النّاسِ قيمَةً أقَلُّهُمْ عِلْمًا؛ وَ مَنْ لَمْ يَتَعَلَّمْ في صِغَرِهِ لَمْ يَتَقَدَّمْ في كِبَرِهِ. تا آنكه ميگويد: الْعِلْمُ أكْثَرُ مِنْ أنْ يُحْصَي فَخُذوا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ أحْسَنَهُ، ثُمَّ أنْشَأَ يَقولُ:

ماحَوَي الْعِلْمَ جَميعًا أحَدٌ         لا وَ لَوْ مارَسَهُ ألْفَ سَنَة

إنَّما الْعِلْمُ بَعيدًا غَوْرُهُ         فَخُذوا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ حَسَنَة

«بيارزش ترين مردم، نادانترين آنهاست، و كسيكه در كوچكي دنبال علم نرود، در بزرگي ارج و تقدّم ندارد... علم بيش از آنست كه به شمارش در آيد؛ لهذا شما از هر علمي مقدار بهتر و نيكوتر را انتخاب كنيد. و سپس شروع كرد به خواندن اين دو بيت: هيچكس نتوانسته است به جميع علوم دست يابد و اگر چه هزار سال بر آن ممارست كند. نهايت علم بسيار دور است بنابراين شما از هر علمي، خوب را اختيار كنيد!»

[78] ـ خطبه 112، از «نهج البلاغة»؛ از طبع عيسي البابي الحلبي ـ مصر با تعليقه محمّد عبده: ج 1، ص 224؛ از جمله فقرات آن اينست كه: وَ مِنَ الْعَنآءِ أنَّ الْمَرْءَ يَجْمَعُ ما لا يَأْكُلُ وَ يَبْني ما لا يَسْكُنُ، ثُمَّ يَخْرُجُ إلَي اللَهِ لا مالاً حَمَلَ ، وَ لا بِنآءً نَقَلَ.

«و از مصائب و مشكلات دنيا همين بس است كه: انسان گرد ميآورد چيزي را كه نميخورد، و ميسازد خانههائي را كه در آنها نمينشيند؛ و پس از آن به سوي خدا بيرون ميرود در حالي كه نه با خودش مالي را برده است، و نه بنائي را منتقل نموده است.»

[79] ـ اين دعا در جوامع شيعه و عامّه وارد است. شيخ طوسي در «مصباح المتهجّد» طبع سنگي، ص 53، در جمله تعقيبات نماز عصر ذكر نموده است كه: ثُمَّ تَقولُ: اللَهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنْ نَفْسٍ لا تَشْبَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لا يَخْشَعُ وَ مِنْ عِلْمٍ لا يَنْفَعُ وَ مِنْ دُعآءٍ لا يُسْمَعُ ـ الدُّعآء. و راغب اصفهاني در «محاضرات» ج 1، ص 35 آورده است: قالَ النَّبيُّ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ ] وَ ءَالِهِ [ وَ سَلَّم: أشَّدُ النّاسِ عَذابًا يَوْمَ الْقِيَمَةِ عالِمٌ لا يَنْتَفِعُ بِعِلْمِهِ. وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: أشَّدُ النّاسِ نَدامَةً عِنْدَالْمَوْتِ الْعُلَمآءُ الْمُفَرِّطونَ. وَ قالَ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ ] و ءَالِهِ [ وَ سَلَّم: اللَهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لايَنْفَعُ، وَ قَلْبٍ لا يَخْشَعُ، وَ عَيْنٍ لا تَدْمَعُ، وَ نَفْسٍ لا تَشْبَعُ؛ وَ أعوذُبِكَ مِنْ شَرِّ هَٓؤُلآءِ الارْبَعِ. «بار پروردگارا! من پناه ميبرم به تو از علمي كه نفع نرساند، و از قلبي كه خشوع نداشته باشد، و از چشمي كه اشك نبارد، و از نفسي كه سير نگردد؛ و من پناه ميبرم به تو از شرّ اين چهار صفت.»

و حاكم در «مستدرك» ج 1، ص 4 0 1 سه روايت مختلف، دو تا با سند خود از أبوهريره و يكي از أنس، روايت ميكند كه: كانَ رَسولُ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ ] وَ ءَالِهِ [ وَ سَلَّم يَدْعو فَيَقولُ: اللَهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الارْبَعِ: مِنْ عِلْمٍ لا يَنْفَعُ، وَ قَلْبٍ لا يَخْشَعُ، وَ نَفْسٍ لا تَشْبَعُ، وَ دُعآءٍ لا يُسْمَعُ. و در دعاي مرويّ از أنس وارد است كه بعد از اين عرض ميكرد: اللَهُمَّ إنّي أعُوذُ بِكَ مِنْ هَٓؤُلآءِ الارْبَعِ.

و همچنين ابن ميثم در شرح قول أميرالمؤمنين عليه السّلام در «نهج البلاغة» در ج 5 از شرح، ص 12 گويد: و از براي همين جهت است كه رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم از شرّ اينگونه علمي به خدا پناه برد و گفت: وَ أعوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لا يَنْفَعُ. و در «مرصاد العباد» ص 486 نيز مذكور است. و در «إحيآء العلوم» طبع دار الكتب العربيّة ـ مصر، ج 1، ص 291 بهمين عبارت آورده؛ و در ج 1، ص 3 بدينگونه آورده است كه: رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: نَعوذُ بِاللَهِ مِنْ عِلْمٍ لا يَنْفَعُ. و اين حديث را محدّث فيض كاشاني در كتاب «المحجّة البيضآء» ج 1، ص 4 از غزالي آورده است. و در تعليقه آن، معلِّق گويد: أخْرَجَهُ ابْنُ ماجَةَ... و النِّسآئيُّ في سُنَنِه... و هَكذا في «الْمُستدرَك»؛ و في «مِصْباحِ الشَّريعَة» باب 60.

[80] ـ ذيل آيه 17 و آيه 18 از سوره 39: الزّمر

[81] ـ «سفينة البحار» طبع سنگي، ج 2، ص 219

[82] ـ از جمله وصيّت طويلي است كه أميرالمؤمنين عليه السّلام در حاضرَيْن ـ كه مكاني قريب به صفّين بود ـ براي حضرت امام حسن عليه السّلام نوشتند. در قسمت خمسِ اوّل از رساله 31 «نهج البلاغة»؛ و از طبع مصر با تعليقه عبده، ج 2، ص 0 4 است.

[83] ـ صدر آيه 0 5، از سوره 51: الذّاريات

[84] ـ «سفينة البحار» مادّه علم، ج 2، ص 219

[85] ـ در جلد 2 از «غُرر و دُرر» آمُدي با شرح آقا جمال خونساري در ص 157 به شماره 2174 از آنحضرت آورده است كه: الْعِلْمُ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ يُحَاطَ بِهِ فَخُذُوا مِنْ كُلِّ عِلْمٍ أَحْسَنَهُ!

[86] ـ اين مطلب را در «سفينة البحار» ج 2، ص 219 از راغب حكايت ميكند و به لفظ يانِعَة (ميوه رسيده) آورده است. و آن بهتر از لفظ نافعة مطلب را ميرساند. و به دنبال آن از راغب نقل كرده است كه: و يَجِبُ أنْ لايَخوضَ في فَنٍّ حتَّي يَتناوَلَ مِن الْفنِّ الَّذي قَبْلَه بُلْغَتَه و يَقْضيَ مِنْه حاجتَه. تا آنكه گويد: و علَيْه قَوْلُه تَعالَي: الَّذِينَ ءَاتَيْنَـهُمُ الْكِتَـبَ يَتْلُونَهُ و حَقَّ تِلَاوَتِهِ؛ أيْ لا يُجاوِزونَ فَنًّا حتَّي يُحْكِموه عِلمًا و عَملاً.

[87] ـ اين روايت را أيضاً خطيب بغدادي در كتاب «تَقييدُ العلم» ص 141 بدين عبارت آورده است: قالَ ابْنُ عَبّاسٍ: الْعِلمُ كَثيرٌ و لَنْ تَعيَه قُلوبُكم ولكِنِ ابْتَغوا أحْسنَه؛ ألَمْ تَسمَعْ قَوْلَه تعالَي: الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ـ تا آخر آيه.

[88] ـ «محاضرات الاُدبآء و محاورات الشّعرآء و البُلغآء» راغب اصفهاني: أبوالقاسم حسين بن محمّد، ج 1، ص 51

[89] ـ همان مصدر، ص 52

[90] ـ در «سفينة البحار» ج 2، در باب علم، ص 219 از روضه «بحار الانوار» باب 25 (ضه كه) ص 6 0 2 از كتاب «أعلام الدّين» نقل كرده است از حضرت موسي بن جعفر عليهالسّلام كه فرمود: أوْلَي الْعِلْمِ بِكَ ما لايَصْلُحُ لَكَ الْعَمَلُ إلاّ بِهِ. وَ أوْجَبُ الْعَمَلِ (الْعِلْمِ ظ) عَلَيْكَ ما أنْتَ مَسْـُولٌ عَنِ الْعَمَلِ بِهِ. وَ ألْزَمُ الْعِلْمِ لَكَ ما دَلَّكَ عَلَي صَلاحِ قَلْبِكَ وَ أظْهَرَ لَكَ فَسادَهُ. وَ أحْمَدُ الْعِلْمِ عاقِبَةً مازادَ في عِلْمِكَ الْعاجِلِ؛ فَلاتَشْغَلَنَّ بِعِلْمِ ما لا يَضُرُّكَ جَهْلُهُ، وَ لاتَغْفُلَنَّ عَنْ عِلْمِ ما يَزيدُ في جَهْلِكَ تَرْكُهُ. «ياد گرفتن آن علمي براي تو سزاوارتر است كه عمل صالح تو بدان بستگي دارد. و آموختن آن علمي براي تو واجبتر است كه تو دربارۀ بكار بستن آن مورد مؤاخذه و پرسش قرار گيري. و دانستن آن علمي براي تو لازمتر است كه تو را بر پاكي و صلاح دلت رهنمون گردد و تباهي و فسادش را بتو نشان دهد. و عاقبت آن علمي پسنديدهتر است كه بر علم فعلي تو بيفزايد؛ بنابراين خودت را مشغول مكن به علمي كه ندانستن آن بتو ضرري نميرساند، و غفلت منما از فراگيري علمي كه در ترك آن بر جهالتت افزوده ميگردد.»

[91] ـ كتاب «دو فيلسوف شرق و غرب» دانشمند مكرّم حسينعلي راشد، ص 117، فصل 17: درمبادي نسبيّت

[92] ـ «شرح نهج البلاغة» بيست جلدي، ج 0 2، ص 262

[93] ـ «سفينة البحار» محدّث عظيم حاج شيخ عبّاس قمّي، ج 2، ص 223 و در «إحيآءالعلوم» ج 1، ص 3 وارد است كه: قالَ رَسولُ اللَهِ صَلَواتُ اللَهِ عَلَيْهِ وَ سَلامُه: أشَدُّ النّاسِ عَذابًا يَوْمَ الْقِيَمَةِ عالِمٌ لَمْ يَنْفَعْهُ اللَهُ سُبْحانَهُ بِعِلْمِهِ.

[94] ـ «نهج الفصاحة» طبع 21، ص 64، حديث 327؛ آنچه حقير براي سند اين روايت مشهوره، فحص كردم در كتب حديث و تفسير عامّه و خاصّه، براي آن سندي نيافتم غير از شعر فردوسي:

چنين گفت پيغمبر نيك خوي         زگهواره تا گور دانش بجوي

و معلوم است كه آن سند نميباشد. خواجه نصير الدّين طوسي در «جامع المقدّمات»، كتاب «آداب المتعلّمين» ص 194 از طبع عبدالرّحيم، بدون إسناد به حضرت رسول اكرم گفته است: قيلَ: وَقتُ التَّعلّمِ مِن المَهدِ إلَي اللَحد.

[95] ـ مجلسي در «بحار الانوار» طبع كمپاني، ج 1، ص 57 و 58 اين روايت را از «غَوالي اللَـالي» و از «روضة الواعظين» روايت كرده است. و در «مصباح الشّريعة» با تحقيق و مقدّمه عالم بزرگوار حاج شيخ حسن مصطفوي طبع سنه 1379 هجري قمري، باب 62، ص 41 آمده است: قالَ عَليٌّ عَلَيْهِ السَّلامُ: اطْلُبوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصّينِ؛ وَ هُوَ عِلْمُ مَعْرِفَةِ النَّفْسِ وَ فيهِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ. و عبارت پس از آن اينست: قالَ النَّبيُّ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ. و عين اين دو روايت را ملاّ محسن فيض كاشاني در كتاب «المحجّة البيضآء» ج 1، ص 68 از «مصباح الشّريعة» نقل نموده است. حضرت اُستادنا الاكرم آية الله علي الإطلاق علاّمه طباطبائي قدَّس اللهُ نفْسَه در كتاب «الميزان» ج 6، ص 182 در بحث روائي درباره علم معرفة النّفس و اهمّيّت آن از «غُرر و دُرر» آمُدي از أميرالمؤمنين عليه السّلام بيست و دو روايت بيان ميكنند.

[96] ـ «اُصول كافي» ج 1، ص 30 و 31 با دو سند از حضرت صادق عليه السلام از رسول خدا صلّي ال‍له عليه و آله و سلّم روايت ميكند. و در ذيلش وارد است: ألا إنّ ال‍لهَ يٌحِبُّ بُغاةَ الْعِلْمِ.

[97] ـ «اُصول كافي» طبع مطبعه حيدري، ج 1، ص 32، حديث 1 از كتاب فضل العلم. و محدّث جليل فيض كاشاني در كتاب «المحجّة البيضآء» ج 1، ص 28 و 29 روايت نموده است و مجلسي در «بحار الانوار» طبع كمپاني، ج 1، ص 65 و 66، از «أماليصدوق» و «معاني الاخبار» و «سرآئر» و «غوالي اللَـَالي» روايت كرده است و شرحيدر پيرامون آن به همان نهجي كه در «مرءَاة العقول» ذكر كرده است، آورده است. و غزالي در «إحيآء العلوم» ج 1، ص 27 ذكر نموده است. و در ص 28 نيز از رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم روايت كرده است كه فرمود: إنَّ مِنَ الْعِلْمِ جَهْلاً وَ إنَّ مِنَ الْقَوْلِ غَيًّا. «بعضي از انواع علم، جهل است، و برخي از اقسام كلام، گمراهي است.» و اين معني عميقتري را ميرساند زيرا روايت اوّل فقط اين را ميرساند كه: سائر علوم نفعي براي داننده و ضرري براي غير داننده آن ندارد؛ ولي اين روايت براي بعضي از علوم عنوان جهل و براي برخي از سخنان عنوان ضلالت و گمراهي داده است.

[98] ـ «مرءَاة العقول» طبع حروفي، ج 1، ص 2 0 1 و 3 0 1؛ و گويد: )) ابن أثير در «نهاية»گويد: مراد به عدل، عدالت در قسمت است. يعني واجباتي كه بطور عدالت بر سهام مذكوري كه در كتاب و سنّت وارد شده است بدون جور و اعتساف گرفته شده است. و يَحتَملُ أن يُريدَ أنّها مُستَنبَطةٌ منَ الكتابِ و السُّنّةِ فتَكونُ هَذِه الفَريضةُ تَعدِلُ بِما اُخِذَ عَنهما. (( ـ انتهي.

و همچنين اين حديث را محقّق فيض در «وافي» طبع سنگي، ج 1، ص 37، باب صفة العلم ذكر كرده است. و در شرح آن گويد: )) علاّمه به معناي كثير العلم است و تاء آن براي مبالغه است. و رسول خدا با عبارت لايَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ تنبيه فرموده است كه: آن در حقيقت، علم نيست. زيرا كه علم حقيقي آنست كه ندانستنش به معاد انسان ضرر برساند، و دانستنش در يوم التّناد نفعي برساند؛ نه آنكه عوام آن را ميپسندند و دام و شبكهاي براي شكار حُطام دنيوي باشد. و پس از اين، رسول خدا بيان فرمود علم نافع را كه در شرع بر فراگيري آن ترغيب و تحريض شده است و آن را در سه چيز منحصر كرد.

آيه محكمه اشاره به اصول عقائد است، چون براهينش آيات محكماتي است كه از عالم و يا از قرآن اخذ ميگردد. و در قرآن كريم در بسياري از موارد كه ذكري از مبدأ و معاد ميآورد ميگويد: إِنَّ فِي ذَ 'لِكَ لآيَــٰـتٍ يا لآيَةً. و فريضه عادله اشاره به علم اخلاق است؛ كه محاسن اخلاق از جنود عقل است و بديهايش از جنود جهل. چون تحلّي به اوّل و تخلّي از دوّم واجب است. و تعبير از آن به صفت عدالت، براي واسطه بودن آن ميان دو طرف افراط و تفريط است. و سُنّت قائمه اشاره به احكام شريعت و مسائل حلال و حرام است. و انحصار علوم ديني در اين سه چيز معلوم است؛ و همان سه امري است كه اين كتاب «وافي» ما متضمّن بيان آنهاست. و آن مطابق با نشآت سه گانه انسان است: اوّل با عقلش، دوّم با نفسش، سوّم با بدنش؛ بلكه عوالم سه گانه وجود كه عالم عقل و خيال و حسّ باشد. امّا اينكه فرموده است: غير از اينها فضل است، يعني زائد است و نيازي بدان نيست؛ يا فضيلت است ليكن بدان درجه نيست. ((

و در حاشيه همين صفحه از «وافي» گفته است: )) ميرداماد قدَّس اللهُ سرَّه گويد: علم به آيه محكمه علم نظري است كه در آن معرفت به خدا و به حقائق مخلوقات و به انبياء و رسلش و به حقيقت امر در بدو و در عود باشد، و اين فقه اكبر است. و علم فريضه عادله علم شرعي است كه در آن معرفت به شرايع و سنن و قواعد و احكام در حلال و حرام است، و اين فقه اصغر است. و علم سنّت قائمه علم تهذيب اخلاق و تكميل آداب سفر إلي الله و سير به سوي اوست و شناختن منازل و مقامات و بينش به ما فيها من المهلِكات و المنجِيات است. ((

[99] ـ آيۀ 12، از سورۀ 65: الطّلاق

[100] ـ «نهج البلاغة»، خطبه 191؛ و از طبع مصر با تعليقه محمّد عبده، ج 1، ص 396

[101] ـ «همگي علماء بر اين مسأله اتّفاق دارند كه: شرافت هر علمي منوط به شرافت معلوم آنست. بنابراين، هر علمي كه معلومش اشرف معلومات باشد، خودش اشرف علوم خواهد بود. لهذا اشرف علوم، علم إلهي است، زيرا معلوم آن خداست؛ و آن معلومي كه ذات اقدس اوست اشرف موجودات است.»

[102] ـ «ديوان حافظ» طبع پژمان، انتشارات بروخيم (سنۀ 1318 شمسيّه) ص 9 0 2، غزل 457؛ و أوّلش اينست:

اي قصّه بهشت ز كويت حكايتي         شرح جمال حور ز رويت روايتي

[103] ـ ميرفندرسكي قصيدهاي دارد كه مجموعاً چهل و يك بيت است، اين قصيده بسيار عالي است و اوّلش اينست:

چرخ با اين اختران، نغز و خوش و زيباستي         صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي

صورت زيرين اگر با نردبان معرفت                  بر رود بالا همان با اصل خود يكتاستي

[104] ـ «ديوان سنائي» طبع اميركبير، از ص 117 تا ص 124، قصيده شيوائي دارد كه مجموعاً يكصد و چهل و چهار بيت است، و ما اين ابيات را از آن انتخاب نموديم.

[105] ـ «مثنوي» مولوي، طبع ميرخاني، ج 4، ص 361، سطر 17 به بعد

[106] ـ مرحوم شيخ مرتضي مطهّري شهيد رحمة الله عليه در كتاب «انسان كامل» ص 138 گويد: )) كتابي از گاندي ترجمه شده است كه مجموعه مقالات و نامههائيست از گاندي بنام «اين است مذهب من» كتاب خوبي است بنظر من. او ميگويد: من از مطالعه اُپانيشادها به سه اصل پي بردم: 1 ـ تنها يك حقيقت وجود دارد و آن شناختن نفس است. 2 ـ هر كه خود را شناخت خدا را و ديگران را هم ميشناسد. 3 ـ فقط يك نيرو وجود دارد و آن نيروي تسلّط بر نفس است.

و در شناختن نفس ميگويد: فرنگي دنيا را شناخته و خودش را نشناخته و چون خودش را نشناخته، هم خودش را بدبخت كرده است و هم دنيا را. در اينجا انصافاً عالي داد سخن ميدهد و بقدري زيبا به دنياي فرنگ و غرب حمله ميكند. ((

[107] ـ شيخ طنطاوي در تفسير «جواهر» طبع دوّم سنه 0 135 هجريّه قمريّه مطبعه مصطفي البابي، ج 23، ص 255 در تحت آيه 0 5، از سوره 54: القمر: وَ مَآ أَمْرُنَآ إِلَّا وَ'حِدَةٌ كَلَمْحِ بِالْبَصَرِ مطالبي از حكيم افلاطون و حكيم ارسطاطاليس و رواقيّون نقل ميكند و بالمناسبه مطلب را ميرساند به اينجا كه ميگويد: )) استاد «سنتلانه» در كتاب «تاريخ الفلسفة العربيّة» با دستخطّ خود نوشته است: حكماي اروپا در فلسفه استاد نشدند و از دانش بهرهاي نيافتند مگر به اندازه وصولشان به علوم جزئيّه مانند طبيعيّات و رياضيّات. فلهذا اختراع كردند، و كِشت نمودند، و به هوا پريدند، و جنگ كردند. امّا عالَم اعلي و شگفتيهاي نفس و اصل عالم كون و هستي كه براي آن، علم فلسفه تدوين گرديده است: آن علمي كه مقصود و هدف اصلي نوع انسان است كه آن را دريابد و در آن بحث كند؛ ارزش اين حكما و فلاسفه اروپا در اين علوم نسبت به سقراط و افلاطون نيست مگر به نسبت ارزش پشّه در برابر پيل. اينها اگر بمانندِ آنچه را كه آن دو حكيم فهميده‌اند فهميده بودند، نبودند مگر فرشتگان! ((

[108] ـ «مثنوي» طبع ميرخاني، ج 1، ص 28، سطر 0 1؛ روايت عالي المضموني را غزالي در «إحيآء العلوم» ج 1، ص 7 روايت ميكند كه: قيلَ يا رَسولَ اللَهِ: أيُّ الاعْمالِ أفْضَلُ؟ فَقالَ: الْعِلْمُ بِاللَهِ عَزَّوَجَلَّ. فَقيلَ: أيَّ الْعِلْمِ تُريدُ؟! قالَ: صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ [ وَ ءَالِهِ] وَ سَلَّمَ: الْعِلْمَ بِاللَهِ سُبْحانَهُ. فَقيلَ لَهُ: نَسْأَلُ عَنِ الْعَمَلِ وَ تُجيبُ عَنِ الْعِلْمِ! فَقالَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ [ وَ ءَالِهِ ] وَ سَلَّمَ: إنَّ قَليلَ الْعَمَلِ يَنْفَعُ مَعَ الْعِلْمِ بِاللَهِ؛ وَ إنَّ كَثيرَ الْعَمَلِ لايَنْفَعُ مَعَ الْجَهْلِ بِاللَهِ.

[109] ـ مرگ اينشتين در سال 1955 ميلادي است و تا بحال 33 سال است.

[110] ـ Galilee رياضي دان، منجّم و فيزيكدان مشهور ايطاليائي ( 1564 تا 1642 ميلادي) است.

[111] ـ Newton فيزيكدان انگليسي ( 1642 تا 1727 ميلادي) است.

[112] ـ Lavoisier شيميدان فرانسوي، و از بنيادگذاران شيمي جديد ( 1743 تا 1794 ميلادي) است.

[113] ـ «انسان موجود ناشناخته» طبع ششم، ص 26 و 27

[114] ـ أحمد أمين در كتاب «يوم الإسلام» كه در پايان عمر تأليف كرده است ميگويد: )) اگر اسلام بر اساس غير متين بنا شده بود، از ميان بر افتاده بود همانطور كه غير آن برافتاده‌اند. آري، چين با آنكه بت پرستند در زماني درازتر از اسلام دوام يافته‌اند ولي بايد دانست كه چين در قارّه واحدي است و اسلام در سه قارّه، و اطراف چين را دشمناني همانند دشمنان اسلام احاطه ننموده است؛ مگر نه آنست كه حمله تاتار و جنگهاي صليبي و غير ايشان در زمان واحدي بر اسلام هجوم آورد؟

علم جديد با پيشرفت روشنش نتوانسته است اسرار و رموز حيات را تفسير نمايد مگر اندكي اينجا و اندكي آنجا، و از تفسير باقي آثار حيات بطور كلّي عاجز مانده است. امّا اسلام توانسته است به انسان، دلِ زنده ديني ببخشد و ضمير او را زنده گرداند. و توانسته است به حلّ جميع مشكلات وي نائل آيد، و ضميمه شدن حيات اخروي به حيات دنيوي را به او بفهماند؛ و بفهماند كه افرادي كه كمبود دارند سعادتمند ميشوند،و افراد مُتْرَف عاقبت امرشان شقاوت است. چون آخرت ضميمهاي است كه به حيات دنيا ميپيوندد، و بين زندگي گرفتار در دنيا و مترف در دنيا را با آن ضميمه متعادل ميسازد. به همين علّت است كه اميد داريم كه احساس غرب به بدبختي و به ناتواني و به سرگرداني در فهم اسرار حيات، در آخر او را ناچار كند كه براي خود راه چاره و تخلّص بجويد تا او را از اين مهلكه نجات دهد. و بنابراين، غير از اسلام مفرّ و ملجأ و ملاذي نخواهد يافت. (( («يوم الإسلام» طبع 1952 ميلادي، ص 46 و 47)

      
  
فهرست
  بحث چهارم: قرآن روشن كنندۀ همه چيز است، و قابل نسخ نيست.. و تفسير آية: وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِت
  چگونه قرآن واضح كنندۀ هر پنهان، و حلاّل هر مشكل است؟.
  نقل مرحوم فيض كلامي را از بعضي از اهل معرفت در اينكه قرآن تِبيان هر چيز است..
  كسيكه به علوم كلّيّه راه يابد معناي تبيانِ قرآن لِكُلِّ شَيْءٍ را ميفهمد.
  سبب عجز همگان از آوردن مثل قرآن، كلّيّت معاني و علوم آنست..
  تَحدّي قرآن به نزول مانند قرآن، و يا ده سوره و يا يك سوره مثل قرآن.
  فقط اولياء إلهي از حقائق و تأويل قرآن مطّلع ميباشند.
  منكران قرآن، يا با وصول به علوم كلّيّه و يا با رفتن از دنيا قرآن را درمييابند.
  آيات دالّه بر آنكه قرآن از جانب خداوند است..
  خطبۀ أميرالمؤمنين عليه السّلام در جامعيّت قرآن.
  انقسامهاي مختلف قرآن، در خطبۀ حضرت..
  انقسام قرآن به حرام و حلال، و فرائض و فضائل.
  ناسخ و منسوخ، و رُخصت و عزيمت قرآن.
  خاصّ و عامّ، و عِبَر وامثال قرآن.
  مُرسل و محدود، و محكم و متشابه و مجمل و مبيّن قرآن.
  مجمل و مبيّن قرآن.
  ثبوت در كتاب و نَسخ در سنّت، و ثبوت در سنّت و نسخ در كتاب..
  واجب موقّت، و معصيت كبيره و صغيره، در قرآن.
  معناي «مَقبولٌ في أدناه» و «مُوسَّعٌ في أقصاه» در قرآن.
  روايات وارده در اينكه: قرآن تبيان و روشنگر همه چيز است..
  امر قرآن در معالجۀ امراض مختفيۀ انسان، عجيب است..
  قرآن، آدمي را به آخرين درجه از مقام انسانيّت ميرساند.
  وَ إِنَّهُ لَكِتَـابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَـاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ
  معناي عزّت قرآن كه بهيچوجه منفعل نميشود و شكست ناپذير است..
  روايات واردۀ ديگر، در عظمت مقام قرآن.
  درجات و مراتب آيات قرآن، و منازل بهشت..
  عدد مجموع آيات قرآني (ت)
  كلّيّت قرآن موجب استدلال هر كسي به آن است؛ إنَّ الْقُرْءانَ حَمّالٌ ذُو وُجوهٍ.
  رسالت قرآن، انسان سازي است؛ نه حلّ مسائل علمي..
  استدلال بر حركت وضعي زمين با آونگ فوكو (ت)
  تصريح به مسائل علمي موجب تشويش مردم و بازماندن قرآن از أداء رسالت خود ميگردد
  تطبيق آيات قرآن بر علوم عصر، راه صحيحي نيست..
  تئوريها ثبات ندارند، و پيوسته محكوم تئوريهاي ديگرند.
  حكومت دو هزار سالۀ فرضيّۀ بطلميوس بر عقول منجّمين عالم.
  اختلاف نظر منجّمين در اصول علم هيئت، در قرون اخيره.
  تقدّم مسلمين در اكثر مسائل هيئت (ت)
  كشف قوّ? جاذبۀ زمين، قريب هزار سال قبل از نيوتون بوده است..
  ترجمۀ احوال ثابت بن قرّه (ت)
  معتقد بودن ثابت بن قُرّة به جاذبۀ زمين.
  إشكال علماء طبيعي بعد از نيوتون، بر عموميّت قانون جاذبۀ وي..
  إشكال اَينشتين بر عموميّت قوّۀ جاذبۀ نيوتون.
  اعتراف اينشتين بر عدم دليل تجربي و نظري بر غير متناهي بودن فضا
  معناي عرش و كرسيّ..
  استعمال اصطلاح «فضاي لايتناهي» از اسلام نيست..
  در تفسير آية: ذَ' لِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ.
  اعتراضهاي ملحدان و منكران از آنستكه از همه چيز معناي مادّي ميفهمند.
  در موقف قيامت براي مادّيّين مشهود ميشود كه قوانين طبيعت همگي حقّ بوده، و آن نسبت ثبات و أصالتي كه
  اختلاف آراء و نظريّه‌ها پايان ندارد
  اختلاف آراء فلاسفۀ مادّيـّين در حقيقت مادّه 84.
  از جمله مسائل مورد اختلاف و بحث، مسألۀ اصل نوع انسان است..
  قول به منتهي شدن انسان به آدم و حوّا، و هر يك از حيوانات به اصل خود (فيكسيسم)
  قول به منتهي شدن انسان و تمام انواع حيوانات به يك نوع واحد(تكامل، ترانسفورميسم)
  گفتار فرضيّۀ قائلين به تکامل؛ و عدم و جود حلقۀ مفقوده.
  قائلين به نظريّۀ ترانسفورميسم قبل از داروين.
  كووِيۀ فرانسوي (واضع علم تشريح تطبيقي) از مدافعين فيكسيسم بوده است..
  داروين، خود مسيحيِ متديّن و خداشناس بود؛ ولي نظريّۀ او مستمسك مادّيّين شد.
  مختصري از ترجمۀ احوال مرحوم آية الله شيخ محمّد جواد بلاغي نجفي (ت)
  آيات قرآن دلالتي بر اشتقاق زوجۀ آدم از او ندارد
  رواياتي كه دلالت دارد بر آنكه حوّا از ضلع چپ آدم آفريده شده، معتبر نيست..
  صراحت قرآن بر خلقت آدم از خاك.
  شرح حال مرحوم آية الله شيخ محمّد حسين مسجد شاهي (ت)
  نقد أبوالمجد بر فلسفۀ داروين.
  حرمت استعمال علامتهاي مختصّۀ به غير مسلمين (ت)
  مقالات و رسائل شبلي شميّل مصري در طرفداري از نظريّۀ نشو و ارتقاء
  أشعار شبلي شميّل دربارۀ رسول اكرم صلّي الله عليه وآله وسلّم.
  مقالات شبلي شميّل در جواب از شبهات و إشكالات كرومر به دين اسلام.
  بحث و إشكال در مورد فرضيّۀ داروين.
  فرضيّۀ داروين مستلزم اثبات نظريّۀ مادّيّين نيست..
  در حكمت متعاليه، آفريدن خدا از راه سنّت تكامل و يا از غير آن يكسان است..
  قائل شدن به خداي محصور در نظام مادّه، همان مادّيگري است..
  بر فرض پيدا شدن حلقۀ مفقوده، باز سنّت تكامل اثبات نميشود
  كلام ابن سينا در لزوم ممكن دانستن مطالبي كه بر امتناعش برهان اقامه نشده است..
  امكان ثبوتي و دليل اثباتي براي خلقت دفعي و إعجازي انسان.
  خلقت عيسي إعجازي بود، همانند خلقت آدم كه از خاك بود
  آياتي از قرآن در ردّ سه طائفه از مسيحيان كه به اُلوهيّت عيسي معتقد بودند.
  آيات قرآن، نظريّۀ ترانسفورميستها را دربارۀ آدم ردّ ميكند.
  اشكالات وارده بر بعضي از قائلين به تكامل، در بحث از آيات خلقت إعجازي عيسي..
  دلالت آية: وَ بَدَأَ خَلْقَ الإنسَـانِ مِن طِينٍ، بر سرشت آدم از گل.
  آية: ثُمَّ سَوَّيـهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ، دلالت بر عقيدۀ تكامل ندارد
  آيات سورۀ مؤمنون به مثابۀ آيات سورۀ سجده، دلالت بر پيدايش آدم از خاك دارد
  آية: ثُمَّ جَعَلْنَـاهُ نُطْفَةً، دلالت بر خلقت آدم از عصارهاي از گل دارد
  استدلال بعضي از قائلين به تكامل، به آيات قرآن پايهاي ندارد
  استدلال واهي بعضي بر نظريّۀ نشو و ارتقاء، با تمسّك به آيات سورۀ مؤمنون.
  دانشمندان ژئولوژي، دليل مُتقني بر اتّصال اين نسل به امّتهاي گذشته ندارند.
  روايات وارده در اينكه خداوند قبل از آدم، دوره‌هائي از آدم آفريده است..
  مراد از آدم در قرآن، آدم شخصي است نه آدم نوعي..
  آيات قرآن كريم كه ظهور در شخصي بودن آدم دارند.
  ظاهر قرآن، نكاح اولاد آدم در ميان خودشان بوده است..
  حرمت نكاح خواهران و دختران فطري نيست، بلكه طبق مصالح مجتمع است..
  ردّ علاّمۀ طباطبائي قدَّس الله نفسَه، بر فرضيّۀ تبدّل انواع.
  مجموع ادلّۀ علوم طبيعي، تطوّر انواع را ثابت ميكند نه تبدّل را
  گفتار طبيعيّون در بازگشت عمر انسان به صدها ميليون سال پيش، پايۀ تحقيقي ندارد (ت)
  ردّ علاّمۀ طباطبائي (قدّه) بر مؤلّف كتاب «خلقت انسان» در نظريّۀ تبدّل انواع.
  ردّ بي‌اساس مؤلّفِ «خلقت انسان» گفتار استاد را در نظريّۀ تبدّل انواع.
  إشكالهاي كتاب «خلقت انسان» بر استادْ علاّمه بي‌اساس است..
  اشتباهات كتاب «خلقت انسان» در استناد به آيات قرآن.
  تشويش صاحب «خلقت انسان» در ردّ استاد علاّمه به دليل واهي..
  شخصي بودن آدم، دليل متقني است بر ردّ نظريّۀ تكامل.
  اتّهامات كتاب «خلقت انسان» به كتاب توراتِ موافق با قرآن.
  در توراتْ تحريف واقع شده، ولي جميع آن تحريف شده نيست..
  موارد تحريف شدۀ تورات مشخّص است؛ مانند آنچه دربارۀ علّت بيرون شدن آدم از بهشت آمده است (ت)
  تورات كتاب آسماني است، و در آن حكم خدا و هدايت و نور است..
  معناي «اسرائيليّات»، و غلط انداز بودن اين تعبير در روش تفسيري دفعي بودن خلقت آدم از گل.
  طريق تشخيص اسرائيليّات از روايات معتبره، صحّت سند روايت است..
  معرّفي إجمالي «تنقيح المقال» و برخي كتب رجالي ديگر (ت)
  عمل به روايت صحيحة السّند واجب است، گرچه مطابق با بعضي از مطالب تورات باشد.
  خطبۀ «نهج البلاغة» در خلقت آدم از گل.
  روايات ديگري دربارۀ خلقت آدم از گل.
  اشتباهات ديگر كتاب «خلقت انسان».
  استوار نبودن استدلال كتاب «خلقت انسان» به آيات قرآن.
  علاّمۀ طباطبائي به دو علّت، كلمۀ «ثُمّ» را در «ثُمَّ صَوَّرْنَـاكُمْ» براي تراخي ميدانند.
  اشتباهات مؤلّف كتاب «راه طيّ شده» در بعضي از مطالب آن.
  إشكال علاّمۀ طباطبائي بر كتاب «راه طيّ شده».
  الحِكمةُ ضآلّةُ المُؤمن (ت)
  إشكال اوّل: «أصالت و ابديّت دين إلهي و محدوديّت فهم بشري».
  بنا بر روش و ممشاي اين مقاله، از ثبات دين جز اسمي باقي نخواهد ماند
  علوم تجربي نميتواند تعبّد را از ميان بردارد
  ايمان به غيب و فرشتگان عالم عِلوي، شرط تقوي و رستگاري است..
  إشكال دوّم: «عظمت و تقدّم علوم اسلامي بر علوم امروزي».
  استعمال لفظ «قديم» و «جديد» از حربه‌هاي استعمار است..
  علوم و معارف اسلام مندرس نميشود
  آيات وارده در قرآن كريم كه بشر را تشويق به آموختن علم حكمت مينمايد
  برخي از روايات وارده در شأن حكمت (ت)
  تعريف و تمجيد اسلام از حكماي يونان، و نزول سوره لقمان.
  قيام فلاسفه إلهي يونان، عليه مادّيّون.
  ضرر غرب در عدم توجّه به توحيد و معارف و اخلاق، بواسطه ترك فلسفه إلهي..
  گفتار آلكسيس كارل در ضرر بشريّت بواسطه تمدّن و فرهنگ جديد
  حقّ بزرگ فلاسفه اسلام در پاسداري از توحيد و قرآن.
  مراتب علمي و عملي حكيم خواجه نصيرالدّين طوسي (ت)
  جمع كردن صدر المتأ لّهين بين عقل و شرع و شهود
  لزوم زنده داشتن تدريس «أسفار أربعه» در حوزه‌هاي علميّه.
  تهيدستي فلسفۀ غرب و فلاسفۀ غربي..
  قول به عدم احتياج به علوم عقليّه، همانند قول عمر: «حَسْبُنا كتابُ الله» است..
  اهتمام شديد حوزه نجف در تدريس فلسفه و عرفان.
  عبارات مقاله بسط و قبض تئوريك شريعت در ردّ فلسفه إلهي..
  بحث در إلهيّات و فلسفه ما بعد الطّبيعة، ربطي به بحث در طبيعيّات ندارد
  فلسفه مابعدالطّبيعة بر اساس قواعد ثابت منطقي است و طبيعيّات اثري در آن ندارد
  اشكال وارد بر صاحب مقاله، در جدا كردن وظائف طبيعت از ماوراي طبيعت..
  علماءِ اسلام، برجسته ترين دانشمندان، و پدران علوم طبيعي هستند
  جابر بن حيّان، ذوالنّون مصري و أبو زكريّاي رازي، پايه گذاران علم شيمي هستند
  گفتار عبدالحليم جُندي در كتاب «الإمام جعفرٌ الصّادق» دربارۀ تأسيس آن حضرت علوم اسلامي را (ت)
  پيشگامي مسلمين و عظمت آنان در علم فيزيك..
  تبرّز و ظهور أبوريحان بيروني، در مسائل فيزيك و هيئت و نجوم
  ترازوي أبوريحان بيروني، و تحقيقات او درباره چاه آرتزين.
  عبدالحليم جندي: تمام علوم اصلي اروپا به امام جعفر صادق عليه السّلام منتهي ميگردد (ت)
  قانون ظروف مرتبطه در علم فيزيك، كشف أبوريحان است..
  نبوغ أبوريحان در فلكيّات و علم نجوم
  مزيّت علوم اسلامي و مسلمين در طريقۀ علمي خود (ت)
  اصول علم نقشه كشي از ابتكارهاي أبوريحان است..
  أبوريحان قائل به سكون زمين نبوده است..
  استخراج جَيب (سينوس) يك درجه، از اكتشافات أبوريحان است..
  اكتشافات جديد أبوريحان در مسائل رياضي و هيئت..
  برتري مسلمين در علوم، به جهت «اسلوب تجربي» آنان بود (ت)
  خواجه نصيرالدّين طوسي: مدوِّن زيج إيلخاني..
  تأثير علوم و فرهنگ و تمدّن اسلام در علوم اروپائي(ت)
  تقدّم مسلمين در علم طبّ و داروسازي..
  فوائد و مزاياي طبّ قديم و ضررهاي پزشكي امروز.
  مضرّات پزشكي جديد كه بر اساس تكنولوژي امروز ترتيب يافته است..
  اختراع دستگاه‌هاي جديد در پزشكي، از حذاقت طبيب ميكاهد
  إشكال سوّم: «اساس حوزه‌هاي علميّه بر قرآن و عرفان است».
  مطلب أوّل: مراد و مقصود از علمي كه در اسلام بدان توصيه شده است كدام است؟.
  مدّت عمر انسان محدود است و بايد صرف آموختن علم مفيد كند
  اللَهُمَّ إنّي أَعوذُ بِكَ مِن عِلمٍ لا يَنفَعُ.
  وسعت علوم موجب انتخاب بهترين آنهاست..
  لزوم تحصيل علوم أهمّ و ترك علوم مهمّه، به ضرورت تنگي وقت..
  >> مراد از علم نافع و علمي كه شارع بدان ترغيب نموده است..
  إنّمَا الْعِلمُ ثَلاثةٌ: ءَايةٌ مُحْكَمَةٌ، أَوْ فَريضَةٌ عادِلَةٌ، أَوْ سُنَّةٌ قآئِمَة.
  اشرف و افضل علوم، علم معرفة الله است..
  «اي دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت».
  علوم طبيعي، حسّي و خيالي بوده و در آنها اثري از تكامل نفس نيست..
  توسعه علوم تجربي بدون ربط با خدا، بر ضرر بشريّت است..
  آلكسيس كارل: رهروان طريق دانش از پيش نميدانند به كجا كشانده ميشوند!
  مطلب دوّم: حوزه‌هاي علميّه بر چه اساس تشكيل شده است؟.
  علّت تشكيل حوزه‌هاي علميّه دينيّه، وصول به اهداف عاليه قرآن بوده است..
  علّت تأسيس دانشسراي عالي و دانشكدۀ إلهيّات و معقول و منقول، مبارزه با حوزۀ علميّه بود
  خواسته استعمار، از ميان رفتن قرآن است..
  مطلب سوّم: انتظار حوزه علميّه از مربيّان و گردانندگان آن چيست؟.
  حوزههاي علميّه براي تربيت فقيه عارف بالله است..
  علوم دينيّه بايستي براي راهيابي به عرفان خداوند باشد تا دل از انوار إلهي منوَّر گردد
  لا يَحِلُّ الْفُتْيا لِمَن لا يَسْتَفْتِي مِنَ اللهِ عَزَّوجَلَّ بِصَفآءِ سِرِّه
  علم مجازي همچون ناودانِ سوراخ است، و علم حقيقي همچون آب حيات..
  روايات دربارۀ صاحبان علوم ظاهري و مجازي..
  «كليد گنج سعادت قبول اهل دل است».
  إشكال چهارم: «إعراض روشنفكران از مباني اسلامي، در اثر فرهنگ خارجي».
  پاسخ گفتار مقاله بسط و قبض، گفتار مؤلّف كتاب «راه طيّ شده» است..
  علوم و معارف اسلامي در عصر مشروطيّت و بعد از آن، در حدّ كمال بوده است..
  إشكال پنجم: «مجاز و استعارۀ قرآن، عين صدق و بلاغت است».
  إشكال بر صاحب مقاله، عدم فرق ميان مجاز و دروغ است..
  بحث دربارۀ معناي حقيقي و مجازي، و صدق و كذب..
  تعريف و أقسام استعاره (ت)
  استعمال لفظ در معناي مجازي كمتر از استعمال آن در معناي حقيقي نيست..
  كلمات أعلامِ از محقّقين دربارۀ مجازات قرآن.
  كنايه و مجاز، بليغ‌تر از تصريح و حقيقت هستند
  نسبت ميان حقيقت و مجاز با صدق و كذب، عموم و خصوص من وجه است..
  كلام و إشكال در فهم صاحب مقاله از مجازات قرآن.
  شواهدي از سكّاكي در استعمال أفعال در معناي مجازيِ: ارادۀ افعال.
  در بعضي از موارد، حمل لفظ بر معناي حقيقي بعيدتر است از معناي مجازي..
  إشكال ششم: «تعدّي از ظهورات قرآن، إسقاط حجّيّت قرآنست».
  تفسير «پرتوي از قرآن» جن زدگي را به بيماري صرع و يا ميكربي تفسير نموده است..
  تفسير و توجيهي كه براي «يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَـانُ مِنَ الْمَسِّ» نموده‌اند
  نواحي چهارگانۀ إشكال بر صاحب مقاله در اين مبحث..
  ناحيۀ اوّل: كشف پزشكي توان نفي علل ماوراء طبيعت، و يا مقابلۀ با ظاهر قرآن را ندارد
  صاحب تفسير «المَنار» تأثير جنّ را در مرض صرع انكار دارد
  شيطانزدگي إجمالاً در مورد جنون متحقّق است..
  إشكال استاد علاّمۀ طباطبائي بر آنكه: استناد جنون به خدا إشكال دارد
  گفتار صاحب تفسير «روح المعاني» دربارۀ مسّ شيطان، قريب به نظريّۀ علاّمه است..
  استشهادات تفسير «روح المعاني» بر تخبّط از شيطان و جنزدگي..
  آيۀ «وَ مَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَـانٍ» دليل بر عدم تخبّط انسان از مسّ شيطان نيست..
  ناحيۀ دوّم: قرآن ميگويد: انس و جنّ دو گروه با شعور و قابل خطاب و تفهيمند
  انسان و جنّ، دو موجود مادّي و داراي پيامبر مشتركي از انسان هستند
  شرح حال جنّ، در سورۀ جنّ از قرآن كريم
  آيات قرآن راجع به اسلام و كفر جنّيان.
  به تمام افراد جنّ مثل انسان تكليف ميشود؛ و جهنّم و بهشت پاداش عمل است..
  انسان از جنّ قويتر است؛ لهذا پيامبر جنّيان از انسان است..
  مفسّر قرآن بايد عارف به لسان قرآن باشد
  مفسّر عاليقدر اسلام: علاّمۀ طباطبائي در شهرهاي عرب مشهورتر است از ايران.
  پناه بردن به خدا از شرّ وسوسه‌هاي شياطين جنّي و إنسيّ..
  تعويذ رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم به معوِّذتين و آية الكرسيّ..
  نمونه‌هائي از مشاهدۀ خارجي جنّيان در زمان ما
  داستان إحضار جنّ توسّط آقاي بحريني در محضر حضرت علاّمۀ طباطبائي (قدّه)
  مشاهدۀ آثار جنّيان در مشهد مقدّس توسّط آية الله حاج شيخ محمّد كاظم دامغاني..
  ناحيۀ سوّم: حجّيّت ظهورات قرآن بنابر ا صل عقلائي غير قابل ترديد
  مَن فَسَّرَ الْقُرءانَ بِرَأيِهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ.
  روايات وارده در عدم جواز تفسير به رأي، فوق حدّ تواتر است..
  ناحيۀ چهارم: تأويل و توجيه علوم غيبيّه، در اصل همان روح مكتب مادّيّون است..
  حكمت و عرفان و شرع، همگي از يك منبع‌اند و متّفقاً دلالت بر يك چيز دارند
  إشكال هفتم: «برهان علاّمۀ طباطبائي در استناد علل طبيعي به علل مجرّده».
  كلام استاد علاّمۀ طباطبائي در وجود سلسله علل طوليّه بين خداوند و موجودات طبيعيّه.
  إشكال صاحب مقاله بر گفتار حضرت استاد علاّمۀ طباطبائي (قدّه)
  جهات عديدۀ إشكال بر صاحب مقاله.
  جهت اوّل: حقّانيّتِ حقّ، مشروط به پذيرش همگان و نداشتن مخالف نيست..
  كلام استوار، گفتاري است كه بر اصل برهان و اوّليّات پيريزي شود
  جهت دوّم: علل طوليّه در حوادث، مستفاد از آيات قرآن است..
  قرآن براي حوادث، علل طبيعي قائل است و همه را مستند به خدا ميداند
  قرآن، علل طبيعيّه را در تحت علل مجرّده و مستند به آنها ميداند
  تمام امور و حوادث در تحت نظر و تدبير فرشتگان است به امر خداوند
  ملائكه‌اي كه قرآن كريم نسبت تدبير امور را به آنها ميدهد
  أصناف فرشتگان مأمور به شؤون مختلف جهان، و تفسير «وَ النَّـازِعَـاتِ غَرْقًا ».
  ملائكه واسطۀ بين خداوند و مخلوقات هستند در بدء و عود
  وجود ملائكه عنوان وساطت بين خدا و خلق را دارد، بدون منافات با استناد به علل مادّيّه.
  فرشتگان، واسطۀ محضه هستند؛ و در عمل هيچگونه استقلال و استكبار ندارند
  بين وساطت ملائكه در تدبير امور و بين عبادت و تسبيح آنان تنافي نيست..
  تفسير «وَ الصَّـافَّـاتِ صَفًّا» كه مراد ملائكۀ وحي هستند
  مراد از «وَ الْمُرْسَلَـاتِ عُرْفًا» نيز ملائكۀ وحي ميباشند
  وظائف و شؤون ديگر ملائكۀ سماوي، در تعبيرات قرآن كريم
  معاونت فرشتگان در غزوۀ بدر، و در قضيّۀ افشاء سرّ رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم
  كيفيّت تمثّل ملائكه بر حسب اختلاف اذهان، مختلف است..
  جهت سوّم: منطق قويم و مقدّمات برهاني شخص حكيم، براي همه الزام آور است..
  سرباز زدن از اصول عقليّۀ برهانيّه، اعتراف به جهالت و كوردلي است..
  إشكال هشتم: «منطق قرآن، حجّيّت عقل و يقين است نه فرضيّه‌هاي وهمي».
  إشكال صاحب مقاله بر علاّم? طباطبائي (قدّه) در حفظ ظاهر شرع و تقديم آن بر فرضيّه‌هاي علمي..
  تجربيّات علمي، تكامل انواع را نشان ميدهد؛ نه تطوّر و تبدّلشان را
  تئوريها تا با ادلّۀ مُتقنه به ثبوت نرسند فرضيّه‌اند نه قانون.
  قطع و يقين، ذاتاً حجّت است؛ و عقل امر به پيروي از آن دارد
  عقل قبل از شرع حجّت است؛ و خدا دو حجّت دارد
  روايات وارده در تقدّم عقل بر شرع..
  عقل، اوّلين حجّت ميان خدا و بندگان است..
  حجّت خدا بر بندگان، پيغمبر است و حجّت در ميان بندگان و خدا، عقل.
  روايت نفيس حضرت موسي بن جعفر عليهما السّلام در حجّيّت عقل.
  تتمّۀ روايت حضرت در أفضليّت عقل: ما عُبِدَ اللهُ بِشَيءٍ أفضَلَ مِنَ العَقلِ.
  شرح و تفسير بعضي از فقرات حديث..
  شخص حكيم و واقعگرا، عقل و يقين را به فرضيّه‌هاي غير برهاني نميفروشد
  إشكال نهم: «فطرت، راه تكويني كمال؛ و أحكام فطري رسانندۀ به كمالند».
  عدم فهم معناي فطرت و فطري بودن أحكام، در مقالۀ بسط و قبض تئوريك شريعت..
  معناي فطري بودن أحكام دين مقدّس اسلام
  تفسير آية: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا
  تفسير علاّمۀ طباطبائي قدَّس اللهُ سرَّه، مراحل فطرت را در سنّت ديني..
  معني و مراد از فطرت بنابر تفسير حضرت علاّمۀ طباطبائي قدَّس اللهُ سرَّه، در بحث مستقلّ «الميزان».
  تمام موجودات بسوي غايت و كمال نوعي خود در حركتند
  سير كمالي انسان، ضرورةً در اجتماع متحقّق ميگردد
  مردم بر اثر عقائد مختلفه أحكام و سنّتهاي متفاوتي را پيريزي ميكنند
  عالم تشريع و شريعت بايد منطبق بر عالم تكوين و فطرت باشد
  مراد از فطرت و اسلام و دين الله و سبيل الله، نزد علاّمۀ طباطبائي (قدّه)
  أحكام شرع گرچه اعتباري هستند ولي بر اساس عقل و وصول انسان به كمال هستند
  عمل لواط خلاف فطرت انسان، و در جميع شرايع حرام است..
  در سنّت تكوين و فطرت، هرگونه آميزش از غير طريق زناشوئي ممنوع است..
  ردّ فتواي مشهور مالكيّه، به آياتي است كه دربارۀ قوم لوط وارد شده است..
  وقاحت و قباحت وطي زنان از غير محلّ توالد و تناسل.
  «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَ نَّي' شِئْتُمْ» دلالت بر جواز وطي زنان از غير محلّ تناسل ندارد
  ايجاد امراض مهلكه از جمله ايدز در نتيجۀ آميزش غير مشروع..
  زنا همچون لواط، خلاف فطرت و ممنوع است..
  غيرت بر ناموس و محافظت زنان و حجاب بانوان، از احكام اوّليّه است..
  أشعار وافي عراقي دربارۀ غيرت مردان و حجاب بانوان.
  شراب خوردن ضدّ حكم فطرت و عقل مستقلّ و شرع قويم است..
  صراحت آيات كريمۀ قرآن بر حرمت شرب خمر.
  رباخواري از مصاديق روشن أحكام ضدّ فطرت است..
  عبارات اكيد و شديد قرآن مجيد در حرمت ربا
  شرح نفيس علاّمه آية الله طباطبائي در پيرامون ربا و آيۀ ربا
  إفادات علاّمۀ طباطبائي در عموميّت مفاد «فَلَهُ مَا سَلَفَ وَ أَمْرُهُوا إِلَي اللَهِ».
  لطائف آيات وارده در حرمت ربا به نظر آية الله علاّمۀ طباطبائي (قدّه)
  فطرت، راه تكويني هر انسان به سوي كمال مطلوب خود ميباشد
  بحث متين علاّمۀ طباطبائي (قدّه) در ملاك تشخيص أحكام فطرت و مسائل فطريّه.
  «تنبيهات»؛ تنبيه اوّل: وصول به جزئيّات أحكام فطرت براي عامّۀ بشر غير مقدور است..
  عقل، أحكام كلّي فطرت را ادراك ميكند
  تنبيه دوّم: فطرت، مطابق با عقل انساني است نه عقل حيواني..
  تنبيه سوّم: دو قاعدۀ ملازمۀ بين أحكام عقليّه و شرعيّه، در أحكام فطري نيز صادقاند
  تنبيه چهارم: أحكام اضطراريّه همانند غير آنها فطري هستند
  جميع أحكام اوّليّه و ثانويّۀ اضطراريّه، أحكام فطرت محسوب ميشوند
  تنبيه پنجم: فرق حقيقت علم و اخلاق، فرق امور حقيقيّه و اعتباريّه است..
  مطالب صاحب مقالۀ بسط و قبض در كتاب «دانش و ارزش».
  إشكال صاحب مقاله بر حضرت علاّمه در خلط ميان «هست» و «بايد».
  مطالب كتاب «دانش و ارزش» در بيان عبارات حضرت علاّمۀ طباطبائي (قدّه) دربارۀ ادراكات اعتباري..
  إشكال مؤلّف كتاب «دانش و ارزش» بر علاّمه، ناشي از عدم فهم معناي «اعتباري» است..
  تشريح و تحقيق در معناي اعتباريّات و قيامشان به حقائق..
  در نزدعلاّمه، هر اعتباري بر حقيقتي استوار است..
  امور اعتباريّه محلّشان ذهن است ولي حكايت از خارج ميكنند
  حقائق خارجيّه، در امور اعتباريّۀ ذهنيّه مؤثّر هستند
  خبط مؤلّف «دانش و ارزش» در عدم حجّيّت قياسي كه بر پايۀ برهان عقلي باشد
  تنبيه ششم: موضوع اوّل: تفسير نادرست آيۀ فطرت، از مؤلّف «دانش و ارزش».
  عقل مستقلّ، حكم به لزوم متابعت از فطرت مينمايد
  معناي فطرت، بنابر اصل اشتقاق لغت عرب..
  كلام اساطين عربيّت: راغب و ابن أثير و زمخشري در معناي فطرت..
  در امور اعتباري، فرقي بين «بايدها» و «نبايدها» نيست..
  موضوع دوّم: ادّعاي مؤلّف «دانش و ارزش» مبني بر عدم استنتاج بايدها و نبايدهاي قرآن از مسائل علمي..
  اخلاقيّاتي در قرآن كريم كه مستند به مسائل علمي است..
  تفاوت مرد و زن در أحكام و تكاليف، بر اساس اختلاف سازمان وجودي و طبيعي آنهاست..
  خبط و مغالطۀ صاحب كتاب «دانش و ارزش» در سبب اختلاف حقوق مرد و زن.
  إشكال دهم: «نظريّۀ تبدّل انواع، صرف فرضيّه بوده و دليل قطعي ندارد».
  صاحب مقالۀ بسط و قبض تئوريك شريعت، قائل به مذهب داروين است..
  نظريّۀ تكامل در انواع، فرضيّه‌اي است كه به ثبوت علمي نرسيده است..
  داروين در ارائه منتهي شدن انسان به بوزينه دليل قطعي ندارد
  آنچه در نزد مسلمين از مشابهت بين انسان و بوزينه ثابت است، بيشتر از آنستكه از داروين نقل شده است؛ ب
  بيان حضرت صادق عليه السّلام در «توحيد مفضّل» در شگفتي خلقت بوزينه.
  در اشتراكات بوزينه با انسان، بنا به نقل «حيوة الحيوان» دَميري..
  «أبوقَيس» ميمون يزيد (ت)
  شخص حكيم و واقعگرا، عقل و يقين را به فرضيّههاي غير برهاني نميفروشد
  مطايبه مؤلّف با كسي كه قائل به انتهاء نسل بشر به ميمون بود
  در مقاله بسط و قبض به قرآن كريم و حجّيّت آن و ابدي بودن آن ايراد شده است..
  كتاب «آيات شيطاني» و نوشته‌هائي نظير «مقالۀ بسط و قبض» از يك چشمه آب ميخورند
  از تحريف ظاهر قرآن بدتر، تحريف معني و مراد آنست..
  احتجاج قيس بن سعد بن عبادة با معاويه در مدينه.
  برشمردن قيس براي معاويه، فضائل أميرالمؤمنين عليه السّلام را
  غضب نمودن معاويه و امرنمودن او به سبّ أميرالمؤمنين عليه السّلام
  بحث ابن عبّاس با معاويه در مدينه درباره حجّيّت قرآن.
  والي ساختن معاويه، زياد را بر عراقين، و سخت شدن امر بر شيعيان.
  بني اُميّه قيامشان براي از ريشه بركندن قرآن بوده است..
  «تو مترس از نسخ دين اي مصطفي».
  خداوند براي هر پيغمبري در راه رسيدن به مقصود، مشكلاتي ايجاد مينموده است..
  قرآن و پاسداران آن، أبدي هستند
  حكومت يزيد استبداد محض، و براي هدم قرآن بود
  به منجنيق بستن مسجد الحرام توسّط لشكريان يزيد (ت)
  اهتمام شديد يزيد در رواج منكرات و إشاعۀ فحشاء.
  أشعار يزيد در مدينه در وصف شراب، در حضور امام حسين عليه السّلام
  أشعار كفر آميز يزيد در هجاء رسول الله و تمسخر به يوم المعاد
  زدن يزيد با چوب بر دندانهاي سيّد الشّهداء عليه السّلام، و اعتراض أبو بَرزة أسلمي..
  مسلم بن عقبة سه روز مدينه را بر لشكريان يزيد مباح كرد (ت)
  يزيد هم طبق منطق عمر، حقّانيّت را بر اصل قدرت و شمشير ميداند
  تكريم و تعظيم يزيد از عبيدالله بن زياد لعنة الله عليهما
  تمثّل يزيد به ابيات ابن زِبَعْرَي، صريح در كفر اوست..
  گفتار يزيد و عمرو بن سعيد صريح است در كشته شدن امام حسين از روي كينۀ جاهليّت..
  جنايات معاويه و يزيد، و واقعۀ حرّه (ت)
  كلمات و گفتار دختر عقيل بن أبيطالب پس از شنيدن خبر شهادت سيّد الشّهداء عليه السّلام
  هدف معاويه و يزيد و حزب آنها از متابعانشان در دنيا، هدم شرف قرآن است..
  كلام بيروني در علّت كوبيدن بني اُميّه، شكل نعل اسب را بر در منازل خود
  كلام عِماره (فقيه يمني) در عداوت بني اُميّه با آل رسول.
  كلمات برير بن خضير با عبدالله بن سمير، در شب عاشورا
  خواندن سر بريدۀ امام حسين عليه السّلام بر بالاي نيزه، آيۀ كهف را
  نامۀ شيخ صدوق در جواب سلطان ركن الدّولة، دربارۀ تلاوت رأس مطهّر (ت)
  اشعار مراثي حجّة الإسلام نيّر در عظمت بُراق عشق أباعبدالله الحسين عليه السّلام

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی