گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > مباحث علمی و اجتماعی > نور ملکوت قرآن > نور ملكوت قرآن جلد 2
کتاب نورملكوت قرآن / جلد دوم / قسمت چهارم / حقيقت ماده،‌ منشاء پيدايش انسان، نقد نظريه تكامل

در موقف قيامت براي مادّيّين مشهود ميشود كه قوانين طبيعت همگي حقّ بوده، و آن نسبت ثبات و أصالتي كه آنان به مادّه ميدادند ناحقّ بوده است

هُنَالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ مَّآ أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَي اللَهِ مَوْلَـهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ. [96]

«در آنروز موقف قيامت، براي هركس آنچه را كه از پيش فرستاده است، هويدا خواهد شد. و همگي مشركان به سوي مولاي خودشان كه حقّ است، برگردانيده ميشوند. و آن دروغها و افتراءهائي را كه در دنيا ميبستند، همه از نزدشان گم ميشود.»

ديگر نه مادّه‌ای را مييابند، و نه ازليّت و ابديّت آنرا؛ و نه طبيعت و عالم حسّي را، و نه روابط و قوانين آنرا. در آنجا به خوبي در مييابند كه: خداوندشان و وليّ و مولا، و پاسدار و نگهبانشان، و سرپرست و مدير و مدبّر، و محيط و مسيطر بر جميع امورشان در تمام مدّت مديد دنياي طولاني، حقّ


صفحه 83

بوده است؛ و مادّه با تمام احكام مادّه و طبيعت و قوانين جذب و دفع آن، در تحت امر و اختيار و اراده و علم و قدرت حقّ بوده؛ و نه كَأنـّه بلكه إنّه حقّ بوده است.

و در اينصورت آن تعريفها و تمجيدها و تحميدهائي كه از مادّه ميكردند، و شبانه روز خود را در بدست آوردن فورمولهاي جديد و اكتشاف قوانين نو و تازۀ آن سپري ميكردند، بلكه عمر خود را در اين مرحله منقضي مينمودند: كنفرانسها ميدادند، و در نشستها حضور مييافتند، و كتابها ميخواندند و مينوشتند، و دانشگاهها را طيّ مينمودند؛ همه ناحقّ بوده است. و آن نسبت ثبات و أصالتي كه به مادّه ميدادند خطاي محض بوده، و حجاب و نابينائي بوده است كه اينك در اين موقفِ ظهور حقّ، همۀ آنها گم شده‌اند. و آن چيزهائي را كه در دنيا علوم ميپنداشتند و با آب و تاب به نام علم از آن نام ميبردند، اينك معلوم شده است كه جز پنداري و توهّمي نبوده است؛ و همه گم شده‌اند و از بين رفته‌اند.

در اين موقف، مشهود است كه در عالم طبيعت هم جز خدا نبوده است، و جز حقّ و ارادۀ مستقيم حقّ جاري نبوده است. امّا چشم احوَل و دوبينشان حقّ را بصورت باطل، و باطل را بصورت حقّ جلوه داده بود.

اختلاف آراء و نظريّه‌ها پايان ندارد

باري، اين بحث را در اينجا آورديم تا دانسته شود: چقدر اختلاف آراء و نظريّه‌ها در گردش زمين و مدار آسمان بطول انجاميده است! و بالاخره به كجا منتهي شده است! و معلوم نيست از اين به بعد چه آرائي پيش آيد و نسخ آراء سابقين را بنمايد!

و همچنين نظير اختلاف آراء در گردش زمين، اختلاف آراء در حرارت مركزي زمين است. مدّتهاي مديد، علّت منحصر و يگانه سبب زلزله و آتشفشاني در قلّۀ كوهها را حرارت مركزي زمين ميدانستند، تا آنكه لرد كلوين


صفحه 84

علّت آنها را چيز ديگري دانست، و در اين تعليل داروين با او موافقت كرد.

اختلاف آراء فلاسفۀ مادّيـّين در حقيقت مادّه

و از همه عجيب‌تر اختلاف آراء و تبدّل نظريّاتي است كه درباره حقيقت مادّه نموده‌اند. آري همين مادّهاي كه سرتعظيم در برابرش فرود ميآورند، و موجودات را منحصر در آن مينمايند. و در برابر خداوند ازلي و ابدي آنرا عَلم كرده‌اند و عاليترين صفات الوهيّت را از ازليّت و ابديّت براي او اثبات ميكنند. و به خداوند ربّ خالق كفر ورزيده، خود را ذليل و منقاد اين مادّۀ بيشعور كرده‌اند.

در ابتداء جميع طبيعيّون و مادّيّون جهان متّفقالرّأي و متّحدالكلمه بودند بر اينكه مادّه قابل فنا و اضمحلال نيست. و بقدري در اين مطلب پافشاري داشتند كه حقّاً آدمي را متحيّر ميساخت. سپس گوستاولوبون اثبات كرد كه مادّه مضمحلّ و فاني ميگردد. و هابْس و مالِبْرانْش و تامْسون اصولاً آن ذرّات صغار و جواهر فردهاي را كه مادّه را از تركيب آنها ميدانستند، انكار كردند و گفتند: حقيقت مادّه، اجزاء صغار و ذرّات ريز به هم پيوسته و تركيب شده نيست، بلكه نوعي از حركت در أثير[97] و يا گونهاي از لرزش و اضطراب در اثير است، و يا حلقه‌هائي است كه در اثير بوجود ميآيد.

گوستاولوبون حتّي اينگونه موجوديّت را نيز از آن نفي كرد، و بر آن شد كه مادّه فقط مخازني است براي قوّه كه در آن متمكّن ميشود. اسبرن دينلدر آنرا عبارت از خُلل و فُرجي دانست كه در انتظام دقائق اثير پيدا ميشود.

و در حقيقت با اينگونه آراء و نظريّه‌ها انكار وجود مادّه را نموده و از اين معبود ازلي خود دست برداشته و به قبله ديگري كه اثير باشد گرائيده بودند؛


صفحه 85

همان اثيري كه اصل تحقّقش را در اوّل امر انكار ميكردند، و براي آن وجودي را نميدانستند مگر به مقداري كه در استخدام مادّه باشد و ميدان براي حركت وي و آئينۀ جمال نماي مظاهر قدرت و قوّت آن قرار گيرد.

مدّتي نيز اثير در انتظار مقدم روز نحس و عبوسي شد كه آنچه بر سر مادّه آورده بودند بر سرش بياورند، و از تخت سلطنت و شوكت فاعليّت و اقتدار، آنرا نيز پائين كشند، و رِداي ازليّت و ابديّت را از برش بيرون كنند، و قهراً و جبراً آنرا بر چوبۀ دار تجزّي و تفرّق و فنا و اضمحلال بياويزند. بلكه از اين بالاتر، اصل وجودش را انكار نمايند؛ همانطور كه پُوانكاره اينطور كرد. و در آنصورت بجاي اثير غير آنرا قائم مقامش كردند، و فرمان امر و نهي را به وي سپردند. آري؛ وكلُّ ءَاتٍ قريبٌ. «و هر چيزي كه بالاخره خواهد آمد، نزديك است.» و اينك بيش از پنجاه سال است (از زمان اينشتين به بعد) كه نامي از اثير نيست، و عالم فيزيك اثير را نپذيرفته است.

و همچنانكه فاتحۀ مادّه را در حكم به فنا و اضمحلالش خواندند، جماعتي وصف بسيط بودن را از آن سلب نمودند و بر آن شدند كه: اجزاء و ذرّات ريز مادّه كه جوهر آنرا تشكيل ميدهند بسيط نيستند. و هر يك از آن ذرّات ريز كه به نام مُلِكول ناميده ميشود داراي هستۀ مركزي است كه به نام پُروتون ناميده ميشود، و مركّب از دويست هزار جزء از بار الكتريكي مثبت را حمل ميكند. و در دورۀ هسته، ذرّات ريز در دَورانند و بار الكتريكي منفي را حمل مينمايند؛ و اين ذرّات متحرّكه نام الكترون را دارند. [98]


صفحه 86

و بعداً بعضي آمدند و گفتند: اصولاً مادّه نيست مگر امواج حركت، و در عالم غير از نفس حركت چيزي نيست. و از اختلاف نوع حركت كه از آن به موج آن تعبير ميكنيم، اختلاف صورتها و أشكال و اشياء را در خارج مشاهده مينمائيم.

و در اين صورت اگر اين اختلافي كه در مادّه نمودند مربوط به خود مادّه بود مهم نبود، وليكن اين آراء اخيره بنيان بحث و استدلال فلاسفۀ مادّي را كه در قرون مديده و عصور طويله بر آن بودند، درهم ميشكند و سقفش را فروميريزد.

از جمله مسائل مورد اختلاف و بحث، مسألۀ اصل نوع انسان است

و از جمله مسائلي كه امروز مورد بحث محافل و مدارس دنيا قرار گرفته است، مسألۀ اصل نوع انسان است كه از چه چيز آفريده شده است؟ آيا از يك پدر و مادر بخصوص متولّد است، يا از طبقات حيوانات قبلي يكي پس از ديگري تا به نوع بشر منتهي گرديده است؟!


صفحه 87

قول به منتهي شدن انسان به آدم و حوّا، و هر يك از حيوانات به اصل خود (فيكسيسم)

در اين باره، دو قول معروف است:

اوّل آنكه: پدر و مادر در اين نوع كه به نام آدم و حوّا بوده‌اند، پروردگار عليم و قدير با ارادۀ خود بطور دفعي و إعجازي آنها را خلق فرمود. بدينطريق كه: خاك را جمع نموده، گل ساخت، و مجسّمهاي به صورت آدم درست كرد، و سپس در آن دميد؛ تا آدمي كه داراي عقل و هوش و ادراك بود از آن به وجود آمد.

و همچنين درباره اصل خلقت سائر انواع جنبندگان، از هر كدام اصلي بصورت پدر و مادر آفريد؛ از گاو و گوسفند و شير و پلنگ، و از مرغان و حيوانات برّي به همين منوال، اصلي خلق نمود؛ و در آنها ايجاد نفس حيوانيِ بخصوص آنها را نمود. و آن اصول مبدأ خلقت نسلهاي عديدۀ جنبندگان در روي زمين شدند. آدم أبوالبشر شد. چون در ميان انواع حيوانات اوست كه بدنش مو ندارد فلهذا به انسان، بشر گويند. چون بشر جمع بشرَة است و بشره موجودي را گويند كه مو ندارد و پوست اندامش بدون مو ميباشد.

و همچنين از اصول حيوانات أبوالفَرس و أبوالغَنم و أبوالبقر و أبوالاسد و غيرها بوجود آمدند.

و ايضاً دربارۀ نباتات و اشجار يك اصل از نر و ماده بوجود آورد. از درخت صنوبر و كاج و چنار و درختان ميوه و گياهان و گندم و عدس و برنج و غيرها به همين منوال آفريد. و با صنع بديع خود اصول را ايجاد كرد.

سپس با ارادۀ كاملۀ خود، اين انواع بديعه را بواسطۀ توالد و تناسل و تكثير در مثل، در انسان و حيوانات و نباتات به راه انداخت. و الآن هم در هر وقت كه بخواهد نوعي بديع بوجود ميآورد؛ و هر وقت كه اراده نمايد نوعي را منقرض نموده و نسل آنرا بر مياندازد، و نوعي دگر را بجاي وي در مسند و كرسيّ آن مينشاند.


صفحه 88

تمام انواع حيوانات، ثابت و لايتغيّر بوده، و همه به اصل و اصول بديعۀ اعجازي و دفعي خود بازگشت مينمايند.

و إليالابد همينطور انواع نباتات بواسطۀ تكثير تناسلي جلو ميروند، و انواع حيوان و اصناف انسان به نحو ثبوت و قرار پيش ميروند؛ و در عالم هيچگونه تبديلي و تغييري از نوعي به نوع ديگر نيست. انواع همگي ثابت و عالم چون ستارگان آسمان ثابت و لايتغيّر، جميع آنها صحنۀ عالم طبيعت را بدينگونه پر كرده‌اند.

اين قول را فيكْسيسْم ( Fixism ) و قائل به آنرا فيكْسيسْت ( Fixist ) نامند.

قول به منتهي شدن انسان و تمام انواع حيوانات به يك نوع واحد(تكامل، ترانسفورميسم)

دوّم آنكه: تمام موجودات زنده، اعمّ از حيوان و انسان و نبات، بواسطۀ تبدّل و تغيّر در انواع به وجود آمده‌اند. و تمام انسان‌ها منتهي ميشوند به نوعي از حيوان كه آن حيوان با سائر اقسام حيوانات، از نوعي به وجود آمده‌اند؛ و در اثر تكامل انواع تكثير پيدا كرده‌اند. اين كثرت مشاهَد و معروف در آنها، بواسطۀ تناسل و توالد و موجوديّت تكاملي آنها بوده است؛ و گرنه هر چه رو به اصل آنها برويم همۀ انواع بسيطتر بوده‌اند، و تعدادشان كمتر بوده است. تا ميرسيم به انواعي از حيوانات صحرائي، و آنها ميرسند به انواعي از حيوانات ذوحياتَين (دوزيستيان) و آنها ميرسند به انواعي از حيوانات دريائي، و آنها اصلشان بسيار بسيط بوده است؛ كه بالاخره منتهي ميشوند به حيوانات تك سلّولي كه در آبهاي راكد و لجنها و مردابها و مَندابها بوجود ميآمده‌اند.

آن حيوانات تك سلّولي در آب بوده‌اند، و به نحو تصاعدي و شطرنجي رشد و نموّ كرده‌اند.

يعني در وهله اوّل، آن حيوان تك سلّولي از وسط به دو نيمه شد، و آن دو نيمه رشد نمودند. و پس از آن، آن دو نيمه، دو نيمه شدند و رشد كردند. و سپس آنها هشت عدد و به همين نهج شانزده عدد شدند، و بنحو تضاعف و قوّه


صفحه 89

بالا رفتند، و حيوانات بزرگ پيدا شدند.

آنها در بدو امر در همان لجنها و مندابها بودند، و سپس به كنار آب آمدند، و كم كم از آب خارج شده و داخل آب شدند تا رفته رفته ذوحياتين به وجود آمدند.

ذوحياتين رفته رفته ديگر به آب نرفتند، و حيوانات صحرائي و پس از آن انسان و پرندگان پديدار شدند.

انسان نيز در بدو خلقتش نوعي از حيوان بود، و در اثر تكامل موهاي بدنش ريخت و شاخها و دمش افتاد؛ و بشر شد. خداوند به اين نوع، عقل داد. يكي را آدم، و ديگري را حوّا قرار داد. و آنچه از افراد انسان غير از اينها بودند و داراي شعور و عقل نبودند، كم كم نسل آنها در عالم منقرض شد. و يا آنكه آنها هم داراي عقل و ادراك بوده‌اند، و خداوند بشر را از ميان آنها به خلعت نبوّت و علم و دانش مخلّع فرمود، و برتري بشر از آنها به قوّۀ علميّه است.

اين قول را ترانسفورميسم ( Trans Formism ) و قائل به آنرا ترانسفورميست ( Transformist ) نامند.

باري، در نزد قائلين به تكامل انواع يعني ترانسفورميستها، اختلاف انسان بعينه مانند اختلاف انواع در حيوانات است. همانطور كه در انسان اصناف مختلفي از نژادهاي متفاوت: زرد و سياه و سفيد و قرمز وجود دارد و جميع آنها به يك اصل منتهي ميشوند و به يك انسان ميرسند، همينطور جميع انواع حيوانات منتهي به يك نوع ميگردند.

و عالم مانند نهري است روان كه پيوسته انواع در آن رو به تكامل ميروند؛ و در اثر تبدّل و تغيّر، در انواعشان تبدّل حاصل ميشود.

اصل فرضيّه، راجع به حيوانات و نباتات هم همينطور است. آدم و حوّا سرسلسله و سرحلقه نيستند، بلكه ميليونها سال گذشته است تا انواع مبدّل به


صفحه 90

نوع بشر شده و آدم و حوّا انتخاب گرديده‌اند. بعضي گويند: سيصد ميليون سال و بعضي ششصد ميليون سال و بعضي هشتصد ميليون سال، و بيشتر هم گفته‌اند.

حال آن نسلي از حيوانات كه قبل از آدم بوده و متّصل به سلسلۀ نسل بشر بوده است، چه بوده است؟!

ميگويند: آن حلقه معلوم نشده است. تمام حلقات حيوانات قبلي و انواع مختلفۀ متبدّلۀ آنان معلوم شده است، و انسان هم كه منتهي به آنها ميشود مسلّم گرديده است؛ ولي بين انسان و آن انواع قبلي حلقۀ رابطه چه بوده است، معلوم نشده است! و لذا آنرا «حلقۀ مفقوده» گويند.

داروين ميگويد: آن حلقۀ مفقوده را من پيدا كرده ام. آن ميمون است. او بر اين گفتارش هيچ دليلي ندارد؛ و گفتار وي را در اين باره، پس از او بزرگان از ترانسفورميستها ردّ كرده‌اند. بطوريكه آنچه از ظاهر آيات قرآن استفاده ميشود كه خداوند بشر را دفعي و اعجازي از گل آفريده و در او از روح خود دميده است؛ هيچگونه دليل قاطعي ترانسفورميست‌ها بر ردّ آن ندارند.

چون حلقۀ مفقوده معلوم نيست. و در اينصورت از نقطۀ نظر علمي، دو احتمال است:

اوّل: منتهي شدن نسل بشر به انواع حيوانات قبلي با احتمال تحقّق و مسلّميّت حلقۀ مفقوده.

دوّم: دفعي و اعجازي بودن خلقت آدم.

و در اينصورت قائلين به تبدّل انواع در اينجا فقط از روي پندار و حدس و تخمين سخن ميگويند. و از اينكه چون اصل تكامل دربارۀ جميع انواع صادق است، دربارۀ انسان هم بايد چنين باشد؛ دم ميزنند.

در اينجا قول سوّمي نيز هست كه البتّه معروف نيست، و آن اينست كه


صفحه 91

بگوئيم: درباره خصوص انسان قائل به دفعي بودن يعني فيكسيسم شويم، و دربارۀ سائر انواع حيوانات قائل به تبدّل و تكامل يعني ترانسفورميسم گرديم.

باري، برگرديم به اصل مطلب:

گفتار فرضيّۀ قائلين به تکامل؛ و عدم و جود حلقۀ مفقوده

در كتاب «خلقت انسان» با آنكه نويسندهاش از قائلين به تكامل است، و اصراري فراوان در تطبيق آيات قرآن با اين نظريّه دارد، معذلك صراحةً ميگويد:

)) نظريّۀ داروين بفرض آنكه قطعي باشد، فقط بياني در علّت تغيير تدريجي موجودات زنده ميباشد. امّا چنين نظريّهاي در ابتداي خلقت كه در آن موقع تنوّعي از موجودات نبوده است، صادق نميباشد و قابل انطباق نيست.

علوم زيستي امروز ثابت ميكند ـ و به دلائل زمين شناسي هم تأييد شده ـ كه موجودات زنده به تدريج تنوّع يافته، و نوع آنها تكثير پيدا كرده است. پس موقعي بوده كه حيات از يكجا شروع شده است.

و چگونگي پيدايش حيات از جسم بيجان و مادّۀ غير زنده، با تمام كوشش هاي علمي كه دربارۀ آن شده، هنوز از مرحلۀ فرض و نظريّه خارج نشده و صورت قطعي به خود نگرفته است.

نظريّۀ داروين از نظر علمي، انتقادهائي دارد. (رجوع كنيد به صفحات 1334 تا 1362 كتاب Biologie Animale تأليف Aron et Grassإ از انتشارات 0 196 Masson پاريس.)

و تئوري او شكل كلّي و خالي از استثنا را نيافته است. بنابراين، استناد مادّيّون به فرضيّۀ داروين و فرضيّه‌هاي راجع به منشأ حيات، براي انكار خالق عالم؛ بر هيچ منطق علمي استوار نميباشد. (( [99]

و نيز در اين كتاب گويد: )) در قديم در دوره تمدّن يونان، علمائي مانند


صفحه 92

آناگزيمانْدِر ( Anaximander ) و امْپِدُكْلِس ( Empedocles ) به تغيير تدريجي موجودات زنده عقيده داشتند. مثلاً امپدكلس (قرن پنجم قبل از ميلاد) قبل از داروين، كيفيّت تنازع بقاء و انتخاب اصلح را در تغيير انواع مؤثّر ميدانست.

در قرون وسطي اطّلاعات علمي عمومي دربارۀ موجودات زنده، از آنچه در آثار هنديها و بابليها و يا در تورات ذكر شده بود تجاوز نميكرد. معذلك بعضي از أولياي متفكّر دين مسيح مثل گِريگوري نيسّا ( Gregory Of Nissa ) از كليسائيان يونان و اُگوسْتين مقدّس ( Augustin ) از كليسائيان لاتين كه در قرون چهارم و قرون پنجم ميلادي ميزيستند، معتقد به تكامل عالم تحت ارادۀ الهي بوده؛ و در نوشته‌هاي خود متذكّر شده‌اند كه: اقسام جديد موجودات زنده، از تغيير تدريجي اقسام قبل؛ تحت تأثير عوامل طبيعي فرعي خلقت يافته‌اند. (( [100]

قائلين به نظريّۀ ترانسفورميسم قبل از داروين

و نيز گويد: )) نظريّۀ ترانسفورميسم قبل از داروين، بوسيله بوفُّن ( Buffon كه بين سنوات 7 0 17 تا 1788 ميلادي ميزيسته است) لامارك ( Lamarek كه بين سنوات 1744 تا 1829 ميزيسته است) و ژِفْروا سِنْتِيلِّر ( Saint - Hillaire Geffroy Etienne كه بين سنوات 1772 تا 1844 ميزيسته است) و پيش از آنها از طرف بعضي از علماء اسلام و يونان اظهار شده بود. و قطعاً علماء متأخّر، از افكار دانشمندان پيشين بياطّلاع نبوده‌اند. امّا چون تئوري داروين با تجربه و امثلۀ زياد همراه بود، لذا نظريّۀ وي بيشتر مورد پسند واقع شد؛ و در اذهان جاي گرفت.

داروين ( Charles Robert Darwin كه بين سنوات 9 0 18 تا 1889 زندگي كرده است) موضوع تنازع بقاء را در انتخاب طبيعي، و پيدايش گونه‌هاي تازه، و تكثير و تغيير تدريجي آنها مؤثّر ميدانست. همانطور كه در بالا اشاره شد، چون


صفحه 93

داروين مسافرتهاي زياد براي مطالعه و تجربه در نظريّۀ خويش كرده و امثلۀ متعدّد در تأييد تئوري خويش بيان داشته بود، لذا مطالبش در ابتدا مورد توجّه واقع گرديد.

امّا با مطالعۀ انتقادهائي كه بعداً از آن بعمل آمد، قطعي نبودن آن نظريّه واضح گرديد؛ چنانكه خود داروين هم ناگزير شد عوامل فرعي ديگر را در تغيير تدريجي انواع مؤثّر بداند. (( [101]

كووِيۀ فرانسوي (واضع علم تشريح تطبيقي) از مدافعين فيكسيسم بوده است

و نيز گويد: )) بنا به نظريّۀ تغيير نكردن صفات انواع (نظريّۀ ثبوت صفات گونه‌ها، يا فيكسيسم) دانشمندان مربوط معتقد بودند كه ميان اقسام موجودات زنده، ارتباط و پيوستگي نسلي موجود نيست. و رواج اين عقيده تا اوائل قرن 19 بحدّي بود كه مثلاً كووِيۀ فرانسوي ( Cuvier ): واضع علم تشريح تطبيقي، با مطالعات دقيق و پردامنهاش شباهت ساختمان تشريحي بعضي موجودات ظاهراً متفاوت، و بنابراين بستگي آنها را دريافته بود؛ معذلك تحت تأثير نظريّۀ فيكسيسم و مدافع آن ميبود، و عاقبت مجبور شد نظر تازهاي به عقيدۀ فيكسيسم بيفزايد. نظر مزبور چنين بود:

«با آنكه انواع موجودات، خلقت جداگانه و مستقلّ از هم دارند؛ امّا نظر خلاّق در ايجاد آنها بينظم و بی‌نقشه و يا بدون طرح (پِلان) نبوده است. وظيفۀ طبيعيدانها اينستكه طرح مشترك و واحدي كه در خلقت موجودات بكار رفته است كشف كنند و آنرا بشناسند.

طرح مشترك مزبور، همان صفات طبيعي مشترك در انواع مختلف جانداران است.» (( [102]


صفحه 94

و نيز ميگويد: )) تئوري داروين، نظريّهاي در بيان علّت (و يا يكي از علل) مؤثّر در تغيير تدريجي انواع است نه در اصل مسألۀ خلقت تكاملي آنها. و چنانكه در بالا توضيح دادهايم، داروين در ابتدا فقط انتخاب طبيعي انواع بوسيلۀ عامل تنازع بقاء را در تنوّع و تكثير موجودات مؤثّر ميدانست.

علماي ديگر امثال بوفّن، لامارْك، سِنْتيلِّر، وَيزْمَن ( Weismann كه بين 1834 تا 1914 ميلادي ميزيسته است) و دِ وُري ( de Vries كه بين 1848 تا 1935 ميزيسته است) عوامل ديگري مثل تغيير شرائط طبيعي محيط زندگي، استعمال يا عدم استعمال اعضاء، تغيير ساختمان سلّولهاي جنسي، و يا موتاسيون ( Mutation ) يعني تغيير سريع را در تحوّل تدريجي انواع مؤثّر ميدانستند.

هيچيك از اين نظريّات با آنكه تجربه‌هائي هم دربارۀ آنها شده، جامعالاطراف نيست. هريك از آنها به تنهائي ايرادها و نواقصي دارد، و نتوانسته است بعنوان يك نظريّۀ قطعي و عمومي در تغيير تدريجي انواع موجودات تلقّي گردد.

چنانكه خود داروين هم در نوشته‌هاي اخيرش علاوه بر تنازع بقاء، تأثير شرائط محيط زندگي را هم در تكامل و پيدايش نوع جديد تأييد نموده است. (رجوع شود به صفحۀ 00 1، از كتاب Gours إlإmentaire de Zoologie تأليف Remy Perrier از انتشارات Masson پاريس.)

و يا در نظريّۀ داروينيسم جديد، عامل وراثت و تغيير دقيق سلّولهاي جنسي را نيز در پيدايش انواع تازه مؤثّر ميدانند.

در هر حال هيچيك از عوامل فوق را به تنهائي نميتوان عامل قطعي و منحصر در تغييرات تدريجي موجودات در هر زمان و مكان دانست. اين عوامل و امثال آنها همگي عوامل فرعي از يك علّت اصلي و غائي هستند كه تغييرات


صفحه 95

مستمرّ عالم وجود را منظّم و متناسب يكديگر، و ضمناً قابل دوام و پر بهره ساخته است. (( [103]

 

پاورقي


[96] ـ آيۀ 0 3، از سورۀ 0 1: يونس

[97] ـ اثير: سيّالي بی‌وزن كه در همۀ اجسام نفوذ نموده، و فضاي خالي ما بين آنها را پر كرده است.

[98] ـ سابقاً شيميستها به كوچكترين قطعه از اجسام كه به نام ملكول است رسيده بودند. و آن عبارت است از ذرّۀ كوچكي كه به چشم ديده نميشود، و اگر بخواهيم آنرا خرد كنيم خواصّ اوّليّۀ خود را از دست ميدهد. و اين ملكول كه اگر آنرا بخواهيم قسمت كنيم ديگر آن جسم نخواهد بود، خود مركّب است از ذرّات بسيار ريزي كه به آنها اتُم گويند. تا 0 9 سال قبل دانشمندان فيزيك و شيمي كوچكترين قسمت از ملكول را اتم ميدانستند. شيميستها در محلول هاي رقيق موادّ شيميائي، و فيزيسين‌ها در عبور جريان برق از داخل محلول شيميائي، پي بردند به تقسيمات كوچكتري كه اتم از آنها تشكيل ميشود. و به اين نتيجه رسيدند كه: يك دانۀ اتم كه قطر آن از يك ده هزارم ميليمتر كمتر است خود عالمي است عجيب؛ در وسط خورشيدي دارد بنام پروتون كه داراي بار الكتريك مثبت است، و دور آن ذرّاتي به نام الكترون با سرعت سرسام آور در گردش ميباشند. بار همۀ الكترونها منفي است. و بقدري قدرت اتم بالاست كه در يك گرم خاك آنقدر انرژي ذخيره شده است كه از حاصل كار يك سال كارخانۀ برق طهران تجاوز ميكند. در چهل سال پيش بنا بر تحقيقات جديد معلوم شد كه هسته نيز به نوبۀ خود از ذرّات الكتريك مثبت به نام پروتون، و از ذرّات الكتريك منفي شبيه به الكترون تشكيل شده است. و تمام اينها مجموعاً بار الكتريك به معناي انرژي ميباشند.

[99] ـ كتاب «خلقت انسان» دكتر يدالله سحابي، تعليقۀ ص 6

[100] ـ كتاب «خلقت انسان» دكتر يدالله سحابي، تعليقۀ ص 2

[101] ـ همان مصدر، ص 4 تا ص 6

[102] ـ همان مصدر، ص 3

[103] ـ «خلقت انسان» ص 9 و 0 1

      
  
فهرست
  بحث چهارم: قرآن روشن كنندۀ همه چيز است، و قابل نسخ نيست.. و تفسير آية: وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِت
  چگونه قرآن واضح كنندۀ هر پنهان، و حلاّل هر مشكل است؟.
  نقل مرحوم فيض كلامي را از بعضي از اهل معرفت در اينكه قرآن تِبيان هر چيز است..
  كسيكه به علوم كلّيّه راه يابد معناي تبيانِ قرآن لِكُلِّ شَيْءٍ را ميفهمد.
  سبب عجز همگان از آوردن مثل قرآن، كلّيّت معاني و علوم آنست..
  تَحدّي قرآن به نزول مانند قرآن، و يا ده سوره و يا يك سوره مثل قرآن.
  فقط اولياء إلهي از حقائق و تأويل قرآن مطّلع ميباشند.
  منكران قرآن، يا با وصول به علوم كلّيّه و يا با رفتن از دنيا قرآن را درمييابند.
  آيات دالّه بر آنكه قرآن از جانب خداوند است..
  خطبۀ أميرالمؤمنين عليه السّلام در جامعيّت قرآن.
  انقسامهاي مختلف قرآن، در خطبۀ حضرت..
  انقسام قرآن به حرام و حلال، و فرائض و فضائل.
  ناسخ و منسوخ، و رُخصت و عزيمت قرآن.
  خاصّ و عامّ، و عِبَر وامثال قرآن.
  مُرسل و محدود، و محكم و متشابه و مجمل و مبيّن قرآن.
  مجمل و مبيّن قرآن.
  ثبوت در كتاب و نَسخ در سنّت، و ثبوت در سنّت و نسخ در كتاب..
  واجب موقّت، و معصيت كبيره و صغيره، در قرآن.
  معناي «مَقبولٌ في أدناه» و «مُوسَّعٌ في أقصاه» در قرآن.
  روايات وارده در اينكه: قرآن تبيان و روشنگر همه چيز است..
  امر قرآن در معالجۀ امراض مختفيۀ انسان، عجيب است..
  قرآن، آدمي را به آخرين درجه از مقام انسانيّت ميرساند.
  وَ إِنَّهُ لَكِتَـابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَـاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ
  معناي عزّت قرآن كه بهيچوجه منفعل نميشود و شكست ناپذير است..
  روايات واردۀ ديگر، در عظمت مقام قرآن.
  درجات و مراتب آيات قرآن، و منازل بهشت..
  عدد مجموع آيات قرآني (ت)
  كلّيّت قرآن موجب استدلال هر كسي به آن است؛ إنَّ الْقُرْءانَ حَمّالٌ ذُو وُجوهٍ.
  رسالت قرآن، انسان سازي است؛ نه حلّ مسائل علمي..
  استدلال بر حركت وضعي زمين با آونگ فوكو (ت)
  تصريح به مسائل علمي موجب تشويش مردم و بازماندن قرآن از أداء رسالت خود ميگردد
  تطبيق آيات قرآن بر علوم عصر، راه صحيحي نيست..
  تئوريها ثبات ندارند، و پيوسته محكوم تئوريهاي ديگرند.
  حكومت دو هزار سالۀ فرضيّۀ بطلميوس بر عقول منجّمين عالم.
  اختلاف نظر منجّمين در اصول علم هيئت، در قرون اخيره.
  تقدّم مسلمين در اكثر مسائل هيئت (ت)
  كشف قوّ? جاذبۀ زمين، قريب هزار سال قبل از نيوتون بوده است..
  ترجمۀ احوال ثابت بن قرّه (ت)
  معتقد بودن ثابت بن قُرّة به جاذبۀ زمين.
  إشكال علماء طبيعي بعد از نيوتون، بر عموميّت قانون جاذبۀ وي..
  إشكال اَينشتين بر عموميّت قوّۀ جاذبۀ نيوتون.
  اعتراف اينشتين بر عدم دليل تجربي و نظري بر غير متناهي بودن فضا
  معناي عرش و كرسيّ..
  استعمال اصطلاح «فضاي لايتناهي» از اسلام نيست..
  در تفسير آية: ذَ' لِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ.
  اعتراضهاي ملحدان و منكران از آنستكه از همه چيز معناي مادّي ميفهمند.
  در موقف قيامت براي مادّيّين مشهود ميشود كه قوانين طبيعت همگي حقّ بوده، و آن نسبت ثبات و أصالتي كه
  اختلاف آراء و نظريّه‌ها پايان ندارد
  >> اختلاف آراء فلاسفۀ مادّيـّين در حقيقت مادّه 84.
  از جمله مسائل مورد اختلاف و بحث، مسألۀ اصل نوع انسان است..
  قول به منتهي شدن انسان به آدم و حوّا، و هر يك از حيوانات به اصل خود (فيكسيسم)
  قول به منتهي شدن انسان و تمام انواع حيوانات به يك نوع واحد(تكامل، ترانسفورميسم)
  گفتار فرضيّۀ قائلين به تکامل؛ و عدم و جود حلقۀ مفقوده.
  قائلين به نظريّۀ ترانسفورميسم قبل از داروين.
  كووِيۀ فرانسوي (واضع علم تشريح تطبيقي) از مدافعين فيكسيسم بوده است..
  داروين، خود مسيحيِ متديّن و خداشناس بود؛ ولي نظريّۀ او مستمسك مادّيّين شد.
  مختصري از ترجمۀ احوال مرحوم آية الله شيخ محمّد جواد بلاغي نجفي (ت)
  آيات قرآن دلالتي بر اشتقاق زوجۀ آدم از او ندارد
  رواياتي كه دلالت دارد بر آنكه حوّا از ضلع چپ آدم آفريده شده، معتبر نيست..
  صراحت قرآن بر خلقت آدم از خاك.
  شرح حال مرحوم آية الله شيخ محمّد حسين مسجد شاهي (ت)
  نقد أبوالمجد بر فلسفۀ داروين.
  حرمت استعمال علامتهاي مختصّۀ به غير مسلمين (ت)
  مقالات و رسائل شبلي شميّل مصري در طرفداري از نظريّۀ نشو و ارتقاء
  أشعار شبلي شميّل دربارۀ رسول اكرم صلّي الله عليه وآله وسلّم.
  مقالات شبلي شميّل در جواب از شبهات و إشكالات كرومر به دين اسلام.
  بحث و إشكال در مورد فرضيّۀ داروين.
  فرضيّۀ داروين مستلزم اثبات نظريّۀ مادّيّين نيست..
  در حكمت متعاليه، آفريدن خدا از راه سنّت تكامل و يا از غير آن يكسان است..
  قائل شدن به خداي محصور در نظام مادّه، همان مادّيگري است..
  بر فرض پيدا شدن حلقۀ مفقوده، باز سنّت تكامل اثبات نميشود
  كلام ابن سينا در لزوم ممكن دانستن مطالبي كه بر امتناعش برهان اقامه نشده است..
  امكان ثبوتي و دليل اثباتي براي خلقت دفعي و إعجازي انسان.
  خلقت عيسي إعجازي بود، همانند خلقت آدم كه از خاك بود
  آياتي از قرآن در ردّ سه طائفه از مسيحيان كه به اُلوهيّت عيسي معتقد بودند.
  آيات قرآن، نظريّۀ ترانسفورميستها را دربارۀ آدم ردّ ميكند.
  اشكالات وارده بر بعضي از قائلين به تكامل، در بحث از آيات خلقت إعجازي عيسي..
  دلالت آية: وَ بَدَأَ خَلْقَ الإنسَـانِ مِن طِينٍ، بر سرشت آدم از گل.
  آية: ثُمَّ سَوَّيـهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ، دلالت بر عقيدۀ تكامل ندارد
  آيات سورۀ مؤمنون به مثابۀ آيات سورۀ سجده، دلالت بر پيدايش آدم از خاك دارد
  آية: ثُمَّ جَعَلْنَـاهُ نُطْفَةً، دلالت بر خلقت آدم از عصارهاي از گل دارد
  استدلال بعضي از قائلين به تكامل، به آيات قرآن پايهاي ندارد
  استدلال واهي بعضي بر نظريّۀ نشو و ارتقاء، با تمسّك به آيات سورۀ مؤمنون.
  دانشمندان ژئولوژي، دليل مُتقني بر اتّصال اين نسل به امّتهاي گذشته ندارند.
  روايات وارده در اينكه خداوند قبل از آدم، دوره‌هائي از آدم آفريده است..
  مراد از آدم در قرآن، آدم شخصي است نه آدم نوعي..
  آيات قرآن كريم كه ظهور در شخصي بودن آدم دارند.
  ظاهر قرآن، نكاح اولاد آدم در ميان خودشان بوده است..
  حرمت نكاح خواهران و دختران فطري نيست، بلكه طبق مصالح مجتمع است..
  ردّ علاّمۀ طباطبائي قدَّس الله نفسَه، بر فرضيّۀ تبدّل انواع.
  مجموع ادلّۀ علوم طبيعي، تطوّر انواع را ثابت ميكند نه تبدّل را
  گفتار طبيعيّون در بازگشت عمر انسان به صدها ميليون سال پيش، پايۀ تحقيقي ندارد (ت)
  ردّ علاّمۀ طباطبائي (قدّه) بر مؤلّف كتاب «خلقت انسان» در نظريّۀ تبدّل انواع.
  ردّ بي‌اساس مؤلّفِ «خلقت انسان» گفتار استاد را در نظريّۀ تبدّل انواع.
  إشكالهاي كتاب «خلقت انسان» بر استادْ علاّمه بي‌اساس است..
  اشتباهات كتاب «خلقت انسان» در استناد به آيات قرآن.
  تشويش صاحب «خلقت انسان» در ردّ استاد علاّمه به دليل واهي..
  شخصي بودن آدم، دليل متقني است بر ردّ نظريّۀ تكامل.
  اتّهامات كتاب «خلقت انسان» به كتاب توراتِ موافق با قرآن.
  در توراتْ تحريف واقع شده، ولي جميع آن تحريف شده نيست..
  موارد تحريف شدۀ تورات مشخّص است؛ مانند آنچه دربارۀ علّت بيرون شدن آدم از بهشت آمده است (ت)
  تورات كتاب آسماني است، و در آن حكم خدا و هدايت و نور است..
  معناي «اسرائيليّات»، و غلط انداز بودن اين تعبير در روش تفسيري دفعي بودن خلقت آدم از گل.
  طريق تشخيص اسرائيليّات از روايات معتبره، صحّت سند روايت است..
  معرّفي إجمالي «تنقيح المقال» و برخي كتب رجالي ديگر (ت)
  عمل به روايت صحيحة السّند واجب است، گرچه مطابق با بعضي از مطالب تورات باشد.
  خطبۀ «نهج البلاغة» در خلقت آدم از گل.
  روايات ديگري دربارۀ خلقت آدم از گل.
  اشتباهات ديگر كتاب «خلقت انسان».
  استوار نبودن استدلال كتاب «خلقت انسان» به آيات قرآن.
  علاّمۀ طباطبائي به دو علّت، كلمۀ «ثُمّ» را در «ثُمَّ صَوَّرْنَـاكُمْ» براي تراخي ميدانند.
  اشتباهات مؤلّف كتاب «راه طيّ شده» در بعضي از مطالب آن.
  إشكال علاّمۀ طباطبائي بر كتاب «راه طيّ شده».
  الحِكمةُ ضآلّةُ المُؤمن (ت)
  إشكال اوّل: «أصالت و ابديّت دين إلهي و محدوديّت فهم بشري».
  بنا بر روش و ممشاي اين مقاله، از ثبات دين جز اسمي باقي نخواهد ماند
  علوم تجربي نميتواند تعبّد را از ميان بردارد
  ايمان به غيب و فرشتگان عالم عِلوي، شرط تقوي و رستگاري است..
  إشكال دوّم: «عظمت و تقدّم علوم اسلامي بر علوم امروزي».
  استعمال لفظ «قديم» و «جديد» از حربه‌هاي استعمار است..
  علوم و معارف اسلام مندرس نميشود
  آيات وارده در قرآن كريم كه بشر را تشويق به آموختن علم حكمت مينمايد
  برخي از روايات وارده در شأن حكمت (ت)
  تعريف و تمجيد اسلام از حكماي يونان، و نزول سوره لقمان.
  قيام فلاسفه إلهي يونان، عليه مادّيّون.
  ضرر غرب در عدم توجّه به توحيد و معارف و اخلاق، بواسطه ترك فلسفه إلهي..
  گفتار آلكسيس كارل در ضرر بشريّت بواسطه تمدّن و فرهنگ جديد
  حقّ بزرگ فلاسفه اسلام در پاسداري از توحيد و قرآن.
  مراتب علمي و عملي حكيم خواجه نصيرالدّين طوسي (ت)
  جمع كردن صدر المتأ لّهين بين عقل و شرع و شهود
  لزوم زنده داشتن تدريس «أسفار أربعه» در حوزه‌هاي علميّه.
  تهيدستي فلسفۀ غرب و فلاسفۀ غربي..
  قول به عدم احتياج به علوم عقليّه، همانند قول عمر: «حَسْبُنا كتابُ الله» است..
  اهتمام شديد حوزه نجف در تدريس فلسفه و عرفان.
  عبارات مقاله بسط و قبض تئوريك شريعت در ردّ فلسفه إلهي..
  بحث در إلهيّات و فلسفه ما بعد الطّبيعة، ربطي به بحث در طبيعيّات ندارد
  فلسفه مابعدالطّبيعة بر اساس قواعد ثابت منطقي است و طبيعيّات اثري در آن ندارد
  اشكال وارد بر صاحب مقاله، در جدا كردن وظائف طبيعت از ماوراي طبيعت..
  علماءِ اسلام، برجسته ترين دانشمندان، و پدران علوم طبيعي هستند
  جابر بن حيّان، ذوالنّون مصري و أبو زكريّاي رازي، پايه گذاران علم شيمي هستند
  گفتار عبدالحليم جُندي در كتاب «الإمام جعفرٌ الصّادق» دربارۀ تأسيس آن حضرت علوم اسلامي را (ت)
  پيشگامي مسلمين و عظمت آنان در علم فيزيك..
  تبرّز و ظهور أبوريحان بيروني، در مسائل فيزيك و هيئت و نجوم
  ترازوي أبوريحان بيروني، و تحقيقات او درباره چاه آرتزين.
  عبدالحليم جندي: تمام علوم اصلي اروپا به امام جعفر صادق عليه السّلام منتهي ميگردد (ت)
  قانون ظروف مرتبطه در علم فيزيك، كشف أبوريحان است..
  نبوغ أبوريحان در فلكيّات و علم نجوم
  مزيّت علوم اسلامي و مسلمين در طريقۀ علمي خود (ت)
  اصول علم نقشه كشي از ابتكارهاي أبوريحان است..
  أبوريحان قائل به سكون زمين نبوده است..
  استخراج جَيب (سينوس) يك درجه، از اكتشافات أبوريحان است..
  اكتشافات جديد أبوريحان در مسائل رياضي و هيئت..
  برتري مسلمين در علوم، به جهت «اسلوب تجربي» آنان بود (ت)
  خواجه نصيرالدّين طوسي: مدوِّن زيج إيلخاني..
  تأثير علوم و فرهنگ و تمدّن اسلام در علوم اروپائي(ت)
  تقدّم مسلمين در علم طبّ و داروسازي..
  فوائد و مزاياي طبّ قديم و ضررهاي پزشكي امروز.
  مضرّات پزشكي جديد كه بر اساس تكنولوژي امروز ترتيب يافته است..
  اختراع دستگاه‌هاي جديد در پزشكي، از حذاقت طبيب ميكاهد
  إشكال سوّم: «اساس حوزه‌هاي علميّه بر قرآن و عرفان است».
  مطلب أوّل: مراد و مقصود از علمي كه در اسلام بدان توصيه شده است كدام است؟.
  مدّت عمر انسان محدود است و بايد صرف آموختن علم مفيد كند
  اللَهُمَّ إنّي أَعوذُ بِكَ مِن عِلمٍ لا يَنفَعُ.
  وسعت علوم موجب انتخاب بهترين آنهاست..
  لزوم تحصيل علوم أهمّ و ترك علوم مهمّه، به ضرورت تنگي وقت..
  مراد از علم نافع و علمي كه شارع بدان ترغيب نموده است..
  إنّمَا الْعِلمُ ثَلاثةٌ: ءَايةٌ مُحْكَمَةٌ، أَوْ فَريضَةٌ عادِلَةٌ، أَوْ سُنَّةٌ قآئِمَة.
  اشرف و افضل علوم، علم معرفة الله است..
  «اي دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت».
  علوم طبيعي، حسّي و خيالي بوده و در آنها اثري از تكامل نفس نيست..
  توسعه علوم تجربي بدون ربط با خدا، بر ضرر بشريّت است..
  آلكسيس كارل: رهروان طريق دانش از پيش نميدانند به كجا كشانده ميشوند!
  مطلب دوّم: حوزه‌هاي علميّه بر چه اساس تشكيل شده است؟.
  علّت تشكيل حوزه‌هاي علميّه دينيّه، وصول به اهداف عاليه قرآن بوده است..
  علّت تأسيس دانشسراي عالي و دانشكدۀ إلهيّات و معقول و منقول، مبارزه با حوزۀ علميّه بود
  خواسته استعمار، از ميان رفتن قرآن است..
  مطلب سوّم: انتظار حوزه علميّه از مربيّان و گردانندگان آن چيست؟.
  حوزههاي علميّه براي تربيت فقيه عارف بالله است..
  علوم دينيّه بايستي براي راهيابي به عرفان خداوند باشد تا دل از انوار إلهي منوَّر گردد
  لا يَحِلُّ الْفُتْيا لِمَن لا يَسْتَفْتِي مِنَ اللهِ عَزَّوجَلَّ بِصَفآءِ سِرِّه
  علم مجازي همچون ناودانِ سوراخ است، و علم حقيقي همچون آب حيات..
  روايات دربارۀ صاحبان علوم ظاهري و مجازي..
  «كليد گنج سعادت قبول اهل دل است».
  إشكال چهارم: «إعراض روشنفكران از مباني اسلامي، در اثر فرهنگ خارجي».
  پاسخ گفتار مقاله بسط و قبض، گفتار مؤلّف كتاب «راه طيّ شده» است..
  علوم و معارف اسلامي در عصر مشروطيّت و بعد از آن، در حدّ كمال بوده است..
  إشكال پنجم: «مجاز و استعارۀ قرآن، عين صدق و بلاغت است».
  إشكال بر صاحب مقاله، عدم فرق ميان مجاز و دروغ است..
  بحث دربارۀ معناي حقيقي و مجازي، و صدق و كذب..
  تعريف و أقسام استعاره (ت)
  استعمال لفظ در معناي مجازي كمتر از استعمال آن در معناي حقيقي نيست..
  كلمات أعلامِ از محقّقين دربارۀ مجازات قرآن.
  كنايه و مجاز، بليغ‌تر از تصريح و حقيقت هستند
  نسبت ميان حقيقت و مجاز با صدق و كذب، عموم و خصوص من وجه است..
  كلام و إشكال در فهم صاحب مقاله از مجازات قرآن.
  شواهدي از سكّاكي در استعمال أفعال در معناي مجازيِ: ارادۀ افعال.
  در بعضي از موارد، حمل لفظ بر معناي حقيقي بعيدتر است از معناي مجازي..
  إشكال ششم: «تعدّي از ظهورات قرآن، إسقاط حجّيّت قرآنست».
  تفسير «پرتوي از قرآن» جن زدگي را به بيماري صرع و يا ميكربي تفسير نموده است..
  تفسير و توجيهي كه براي «يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَـانُ مِنَ الْمَسِّ» نموده‌اند
  نواحي چهارگانۀ إشكال بر صاحب مقاله در اين مبحث..
  ناحيۀ اوّل: كشف پزشكي توان نفي علل ماوراء طبيعت، و يا مقابلۀ با ظاهر قرآن را ندارد
  صاحب تفسير «المَنار» تأثير جنّ را در مرض صرع انكار دارد
  شيطانزدگي إجمالاً در مورد جنون متحقّق است..
  إشكال استاد علاّمۀ طباطبائي بر آنكه: استناد جنون به خدا إشكال دارد
  گفتار صاحب تفسير «روح المعاني» دربارۀ مسّ شيطان، قريب به نظريّۀ علاّمه است..
  استشهادات تفسير «روح المعاني» بر تخبّط از شيطان و جنزدگي..
  آيۀ «وَ مَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَـانٍ» دليل بر عدم تخبّط انسان از مسّ شيطان نيست..
  ناحيۀ دوّم: قرآن ميگويد: انس و جنّ دو گروه با شعور و قابل خطاب و تفهيمند
  انسان و جنّ، دو موجود مادّي و داراي پيامبر مشتركي از انسان هستند
  شرح حال جنّ، در سورۀ جنّ از قرآن كريم
  آيات قرآن راجع به اسلام و كفر جنّيان.
  به تمام افراد جنّ مثل انسان تكليف ميشود؛ و جهنّم و بهشت پاداش عمل است..
  انسان از جنّ قويتر است؛ لهذا پيامبر جنّيان از انسان است..
  مفسّر قرآن بايد عارف به لسان قرآن باشد
  مفسّر عاليقدر اسلام: علاّمۀ طباطبائي در شهرهاي عرب مشهورتر است از ايران.
  پناه بردن به خدا از شرّ وسوسه‌هاي شياطين جنّي و إنسيّ..
  تعويذ رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم به معوِّذتين و آية الكرسيّ..
  نمونه‌هائي از مشاهدۀ خارجي جنّيان در زمان ما
  داستان إحضار جنّ توسّط آقاي بحريني در محضر حضرت علاّمۀ طباطبائي (قدّه)
  مشاهدۀ آثار جنّيان در مشهد مقدّس توسّط آية الله حاج شيخ محمّد كاظم دامغاني..
  ناحيۀ سوّم: حجّيّت ظهورات قرآن بنابر ا صل عقلائي غير قابل ترديد
  مَن فَسَّرَ الْقُرءانَ بِرَأيِهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ.
  روايات وارده در عدم جواز تفسير به رأي، فوق حدّ تواتر است..
  ناحيۀ چهارم: تأويل و توجيه علوم غيبيّه، در اصل همان روح مكتب مادّيّون است..
  حكمت و عرفان و شرع، همگي از يك منبع‌اند و متّفقاً دلالت بر يك چيز دارند
  إشكال هفتم: «برهان علاّمۀ طباطبائي در استناد علل طبيعي به علل مجرّده».
  كلام استاد علاّمۀ طباطبائي در وجود سلسله علل طوليّه بين خداوند و موجودات طبيعيّه.
  إشكال صاحب مقاله بر گفتار حضرت استاد علاّمۀ طباطبائي (قدّه)
  جهات عديدۀ إشكال بر صاحب مقاله.
  جهت اوّل: حقّانيّتِ حقّ، مشروط به پذيرش همگان و نداشتن مخالف نيست..
  كلام استوار، گفتاري است كه بر اصل برهان و اوّليّات پيريزي شود
  جهت دوّم: علل طوليّه در حوادث، مستفاد از آيات قرآن است..
  قرآن براي حوادث، علل طبيعي قائل است و همه را مستند به خدا ميداند
  قرآن، علل طبيعيّه را در تحت علل مجرّده و مستند به آنها ميداند
  تمام امور و حوادث در تحت نظر و تدبير فرشتگان است به امر خداوند
  ملائكه‌اي كه قرآن كريم نسبت تدبير امور را به آنها ميدهد
  أصناف فرشتگان مأمور به شؤون مختلف جهان، و تفسير «وَ النَّـازِعَـاتِ غَرْقًا ».
  ملائكه واسطۀ بين خداوند و مخلوقات هستند در بدء و عود
  وجود ملائكه عنوان وساطت بين خدا و خلق را دارد، بدون منافات با استناد به علل مادّيّه.
  فرشتگان، واسطۀ محضه هستند؛ و در عمل هيچگونه استقلال و استكبار ندارند
  بين وساطت ملائكه در تدبير امور و بين عبادت و تسبيح آنان تنافي نيست..
  تفسير «وَ الصَّـافَّـاتِ صَفًّا» كه مراد ملائكۀ وحي هستند
  مراد از «وَ الْمُرْسَلَـاتِ عُرْفًا» نيز ملائكۀ وحي ميباشند
  وظائف و شؤون ديگر ملائكۀ سماوي، در تعبيرات قرآن كريم
  معاونت فرشتگان در غزوۀ بدر، و در قضيّۀ افشاء سرّ رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم
  كيفيّت تمثّل ملائكه بر حسب اختلاف اذهان، مختلف است..
  جهت سوّم: منطق قويم و مقدّمات برهاني شخص حكيم، براي همه الزام آور است..
  سرباز زدن از اصول عقليّۀ برهانيّه، اعتراف به جهالت و كوردلي است..
  إشكال هشتم: «منطق قرآن، حجّيّت عقل و يقين است نه فرضيّه‌هاي وهمي».
  إشكال صاحب مقاله بر علاّم? طباطبائي (قدّه) در حفظ ظاهر شرع و تقديم آن بر فرضيّه‌هاي علمي..
  تجربيّات علمي، تكامل انواع را نشان ميدهد؛ نه تطوّر و تبدّلشان را
  تئوريها تا با ادلّۀ مُتقنه به ثبوت نرسند فرضيّه‌اند نه قانون.
  قطع و يقين، ذاتاً حجّت است؛ و عقل امر به پيروي از آن دارد
  عقل قبل از شرع حجّت است؛ و خدا دو حجّت دارد
  روايات وارده در تقدّم عقل بر شرع..
  عقل، اوّلين حجّت ميان خدا و بندگان است..
  حجّت خدا بر بندگان، پيغمبر است و حجّت در ميان بندگان و خدا، عقل.
  روايت نفيس حضرت موسي بن جعفر عليهما السّلام در حجّيّت عقل.
  تتمّۀ روايت حضرت در أفضليّت عقل: ما عُبِدَ اللهُ بِشَيءٍ أفضَلَ مِنَ العَقلِ.
  شرح و تفسير بعضي از فقرات حديث..
  شخص حكيم و واقعگرا، عقل و يقين را به فرضيّه‌هاي غير برهاني نميفروشد
  إشكال نهم: «فطرت، راه تكويني كمال؛ و أحكام فطري رسانندۀ به كمالند».
  عدم فهم معناي فطرت و فطري بودن أحكام، در مقالۀ بسط و قبض تئوريك شريعت..
  معناي فطري بودن أحكام دين مقدّس اسلام
  تفسير آية: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا
  تفسير علاّمۀ طباطبائي قدَّس اللهُ سرَّه، مراحل فطرت را در سنّت ديني..
  معني و مراد از فطرت بنابر تفسير حضرت علاّمۀ طباطبائي قدَّس اللهُ سرَّه، در بحث مستقلّ «الميزان».
  تمام موجودات بسوي غايت و كمال نوعي خود در حركتند
  سير كمالي انسان، ضرورةً در اجتماع متحقّق ميگردد
  مردم بر اثر عقائد مختلفه أحكام و سنّتهاي متفاوتي را پيريزي ميكنند
  عالم تشريع و شريعت بايد منطبق بر عالم تكوين و فطرت باشد
  مراد از فطرت و اسلام و دين الله و سبيل الله، نزد علاّمۀ طباطبائي (قدّه)
  أحكام شرع گرچه اعتباري هستند ولي بر اساس عقل و وصول انسان به كمال هستند
  عمل لواط خلاف فطرت انسان، و در جميع شرايع حرام است..
  در سنّت تكوين و فطرت، هرگونه آميزش از غير طريق زناشوئي ممنوع است..
  ردّ فتواي مشهور مالكيّه، به آياتي است كه دربارۀ قوم لوط وارد شده است..
  وقاحت و قباحت وطي زنان از غير محلّ توالد و تناسل.
  «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَ نَّي' شِئْتُمْ» دلالت بر جواز وطي زنان از غير محلّ تناسل ندارد
  ايجاد امراض مهلكه از جمله ايدز در نتيجۀ آميزش غير مشروع..
  زنا همچون لواط، خلاف فطرت و ممنوع است..
  غيرت بر ناموس و محافظت زنان و حجاب بانوان، از احكام اوّليّه است..
  أشعار وافي عراقي دربارۀ غيرت مردان و حجاب بانوان.
  شراب خوردن ضدّ حكم فطرت و عقل مستقلّ و شرع قويم است..
  صراحت آيات كريمۀ قرآن بر حرمت شرب خمر.
  رباخواري از مصاديق روشن أحكام ضدّ فطرت است..
  عبارات اكيد و شديد قرآن مجيد در حرمت ربا
  شرح نفيس علاّمه آية الله طباطبائي در پيرامون ربا و آيۀ ربا
  إفادات علاّمۀ طباطبائي در عموميّت مفاد «فَلَهُ مَا سَلَفَ وَ أَمْرُهُوا إِلَي اللَهِ».
  لطائف آيات وارده در حرمت ربا به نظر آية الله علاّمۀ طباطبائي (قدّه)
  فطرت، راه تكويني هر انسان به سوي كمال مطلوب خود ميباشد
  بحث متين علاّمۀ طباطبائي (قدّه) در ملاك تشخيص أحكام فطرت و مسائل فطريّه.
  «تنبيهات»؛ تنبيه اوّل: وصول به جزئيّات أحكام فطرت براي عامّۀ بشر غير مقدور است..
  عقل، أحكام كلّي فطرت را ادراك ميكند
  تنبيه دوّم: فطرت، مطابق با عقل انساني است نه عقل حيواني..
  تنبيه سوّم: دو قاعدۀ ملازمۀ بين أحكام عقليّه و شرعيّه، در أحكام فطري نيز صادقاند
  تنبيه چهارم: أحكام اضطراريّه همانند غير آنها فطري هستند
  جميع أحكام اوّليّه و ثانويّۀ اضطراريّه، أحكام فطرت محسوب ميشوند
  تنبيه پنجم: فرق حقيقت علم و اخلاق، فرق امور حقيقيّه و اعتباريّه است..
  مطالب صاحب مقالۀ بسط و قبض در كتاب «دانش و ارزش».
  إشكال صاحب مقاله بر حضرت علاّمه در خلط ميان «هست» و «بايد».
  مطالب كتاب «دانش و ارزش» در بيان عبارات حضرت علاّمۀ طباطبائي (قدّه) دربارۀ ادراكات اعتباري..
  إشكال مؤلّف كتاب «دانش و ارزش» بر علاّمه، ناشي از عدم فهم معناي «اعتباري» است..
  تشريح و تحقيق در معناي اعتباريّات و قيامشان به حقائق..
  در نزدعلاّمه، هر اعتباري بر حقيقتي استوار است..
  امور اعتباريّه محلّشان ذهن است ولي حكايت از خارج ميكنند
  حقائق خارجيّه، در امور اعتباريّۀ ذهنيّه مؤثّر هستند
  خبط مؤلّف «دانش و ارزش» در عدم حجّيّت قياسي كه بر پايۀ برهان عقلي باشد
  تنبيه ششم: موضوع اوّل: تفسير نادرست آيۀ فطرت، از مؤلّف «دانش و ارزش».
  عقل مستقلّ، حكم به لزوم متابعت از فطرت مينمايد
  معناي فطرت، بنابر اصل اشتقاق لغت عرب..
  كلام اساطين عربيّت: راغب و ابن أثير و زمخشري در معناي فطرت..
  در امور اعتباري، فرقي بين «بايدها» و «نبايدها» نيست..
  موضوع دوّم: ادّعاي مؤلّف «دانش و ارزش» مبني بر عدم استنتاج بايدها و نبايدهاي قرآن از مسائل علمي..
  اخلاقيّاتي در قرآن كريم كه مستند به مسائل علمي است..
  تفاوت مرد و زن در أحكام و تكاليف، بر اساس اختلاف سازمان وجودي و طبيعي آنهاست..
  خبط و مغالطۀ صاحب كتاب «دانش و ارزش» در سبب اختلاف حقوق مرد و زن.
  إشكال دهم: «نظريّۀ تبدّل انواع، صرف فرضيّه بوده و دليل قطعي ندارد».
  صاحب مقالۀ بسط و قبض تئوريك شريعت، قائل به مذهب داروين است..
  نظريّۀ تكامل در انواع، فرضيّه‌اي است كه به ثبوت علمي نرسيده است..
  داروين در ارائه منتهي شدن انسان به بوزينه دليل قطعي ندارد
  آنچه در نزد مسلمين از مشابهت بين انسان و بوزينه ثابت است، بيشتر از آنستكه از داروين نقل شده است؛ ب
  بيان حضرت صادق عليه السّلام در «توحيد مفضّل» در شگفتي خلقت بوزينه.
  در اشتراكات بوزينه با انسان، بنا به نقل «حيوة الحيوان» دَميري..
  «أبوقَيس» ميمون يزيد (ت)
  شخص حكيم و واقعگرا، عقل و يقين را به فرضيّههاي غير برهاني نميفروشد
  مطايبه مؤلّف با كسي كه قائل به انتهاء نسل بشر به ميمون بود
  در مقاله بسط و قبض به قرآن كريم و حجّيّت آن و ابدي بودن آن ايراد شده است..
  كتاب «آيات شيطاني» و نوشته‌هائي نظير «مقالۀ بسط و قبض» از يك چشمه آب ميخورند
  از تحريف ظاهر قرآن بدتر، تحريف معني و مراد آنست..
  احتجاج قيس بن سعد بن عبادة با معاويه در مدينه.
  برشمردن قيس براي معاويه، فضائل أميرالمؤمنين عليه السّلام را
  غضب نمودن معاويه و امرنمودن او به سبّ أميرالمؤمنين عليه السّلام
  بحث ابن عبّاس با معاويه در مدينه درباره حجّيّت قرآن.
  والي ساختن معاويه، زياد را بر عراقين، و سخت شدن امر بر شيعيان.
  بني اُميّه قيامشان براي از ريشه بركندن قرآن بوده است..
  «تو مترس از نسخ دين اي مصطفي».
  خداوند براي هر پيغمبري در راه رسيدن به مقصود، مشكلاتي ايجاد مينموده است..
  قرآن و پاسداران آن، أبدي هستند
  حكومت يزيد استبداد محض، و براي هدم قرآن بود
  به منجنيق بستن مسجد الحرام توسّط لشكريان يزيد (ت)
  اهتمام شديد يزيد در رواج منكرات و إشاعۀ فحشاء.
  أشعار يزيد در مدينه در وصف شراب، در حضور امام حسين عليه السّلام
  أشعار كفر آميز يزيد در هجاء رسول الله و تمسخر به يوم المعاد
  زدن يزيد با چوب بر دندانهاي سيّد الشّهداء عليه السّلام، و اعتراض أبو بَرزة أسلمي..
  مسلم بن عقبة سه روز مدينه را بر لشكريان يزيد مباح كرد (ت)
  يزيد هم طبق منطق عمر، حقّانيّت را بر اصل قدرت و شمشير ميداند
  تكريم و تعظيم يزيد از عبيدالله بن زياد لعنة الله عليهما
  تمثّل يزيد به ابيات ابن زِبَعْرَي، صريح در كفر اوست..
  گفتار يزيد و عمرو بن سعيد صريح است در كشته شدن امام حسين از روي كينۀ جاهليّت..
  جنايات معاويه و يزيد، و واقعۀ حرّه (ت)
  كلمات و گفتار دختر عقيل بن أبيطالب پس از شنيدن خبر شهادت سيّد الشّهداء عليه السّلام
  هدف معاويه و يزيد و حزب آنها از متابعانشان در دنيا، هدم شرف قرآن است..
  كلام بيروني در علّت كوبيدن بني اُميّه، شكل نعل اسب را بر در منازل خود
  كلام عِماره (فقيه يمني) در عداوت بني اُميّه با آل رسول.
  كلمات برير بن خضير با عبدالله بن سمير، در شب عاشورا
  خواندن سر بريدۀ امام حسين عليه السّلام بر بالاي نيزه، آيۀ كهف را
  نامۀ شيخ صدوق در جواب سلطان ركن الدّولة، دربارۀ تلاوت رأس مطهّر (ت)
  اشعار مراثي حجّة الإسلام نيّر در عظمت بُراق عشق أباعبدالله الحسين عليه السّلام

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی