فروشگاه اینترنتی پخش زنده گالری تصاویر آرشیو پرسش و پاسخ بانك صوت کتابخانه ارتباط با ما صفحه اصلي
  جمعه  7 ارديبهشت 1403 - الجمعه  16 شوال  1445 - Fri  26 Apr 2024
منوی سایت    
صفحه اصلی   آرشيو  > تازه ترين مطالب > چرا صراط مستقيم تأويل و تفسير به أميرالمؤمنين عليه السّلام شده است

چرا صراط مستقيم تأويل و تفسير به أميرالمؤمنين عليه السّلام شده است


بسم الله الرّحمن الرّحيم‏

علامه طهرانی بیان می کنند که صراط در صورتى مستقيم است كه راهرو را با أقصر فاصله و كوتاه‏تر زمان به بهشت و رضوان و لقاى خدا برساند. و اين همان راه خدا و معرفت است كه هر امام، مبيّن آن است؛ بلكه نفس خودِ امام صراط است براى تابعين، تا پيروان از راه نفس او همان راهى را روند كه خود رفته است. و چون نفس امام نزديكترين راه به سوى خداست پس امام صراط مستقيم است كه حقّاً از مو باريكتر و از شمشير برّنده‏تر است.

 

علامه آیة الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی در کتاب انوار الملکوت بیانی دارند که: قرآن داراى دو مرتبه است: يك حقيقت قرآن، و يك ظاهر قرآن. ظاهر قرآن همين است كه قرائت مى‏شود و معانى ظاهرى آن درك مى‏گردد؛ هر كس علم و تقوايش بهتر باشد به مرتبه عالى‏ترى از آن مى‏رسد و معانى عميق‏ترى را مى‏فهمد.

 و سپس می افزایند: أئمّه أطهار علم بر حقائق قرآن دارند، و نفس شريف آنها در عوالم توحيد و صفات و أسماء و كيفيّت نزول ملائكه و تقديرات و تدبيرات عوالم به دست آنها راه داشته و متحقّق به آن معانى هستند؛ بنابراين آنها حقيقت قرآنند.

ایشان در ادامه با خاطر نشان کردن این نکته که روايات بسيار زيادی در باب تأویلات قرآن وارد شده است که منظور تأویلات قرآن درباره اهل بیت و دشمنان ایشان می باشد، به روایتی از حضرت امیرالمومنین اشاره می کنند که فرمودند: «قرآن بر سه بخش نازل شده است: يك بخش از آن درباره ما و درباره دشمن ماست، و يك بخش ديگر در سنّت‏ها و مثال هاست، و بخش سوّم در واجبات و احكام است.»

تفسیر صراط مستقیم

علامه طهرانی سپس در تفسير كريمه شريفه: (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ) روایتی را از حضرت صادق عليه السّلام نقل می کنند که فرمودند: «صراط مستقيم و راه راست كه در آيه‏ اهدنا الصراط المستقيم وارد است، طريق به سوى معرفت خداست. و آن صراط بر دو گونه است: صراطى است در دنيا، و صراطى است در آخرت. امّا آن صراطى كه در دنياست، عبارت است از امام واجب الإطاعة؛ هر كس وى را شناخت و در دنيا از او پيروى نموده، در سايه هدايت او آرميد و به گفته او عمل كرد، از آن صراطى كه عبارت است از پل و جسرى بر روى جهنّم عبور خواهد نمود. و هر كس وى را در دنيا نشناخت، گامش در وقت عبور از صراط در آخرت مى‏لغزد و در آتش دوزخ سقوط مى‏نمايد.»

ایشان می افزایند: بنابراين معنى اخبارى كه مى‏فرمايد صراط در اين آيه مقصود صراط على بن أبى‏طالب و يا نفس مقدّس او يا أئمّه صراط مستقيمند خوب ظاهر مى‏شود. و در روايت ديگرى است: «ما فقط، صراط مستقيم مى‏باشيم!» و در بعضى از احاديث است كه: «صراط، خود أميرالمؤمنين عليه السّلام است.»

تأویل آیه وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْميزان

علامه طهرانی در تأویل آیاتی از قرآن روایتی را از حضرت امام رضا علیه السلام  در تفسير آيه مباركه وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْميزان از «تفسیر قمی» نقل می کنند كه حضرت فرمودند:

«مراد از آسمان، رسول خداست كه او را بلند مرتبه داشته و به سوى خود برد؛ و مراد از ترازو و ميزان، أميرالمؤمنين عليهما صلوات الله مى‏باشد كه او را بر خلقش قرار داد.

گفته شد: مراد از ألّا تطغوا فى الميزان چيست؟! فرمود: آن است كه عصيان امام را مكنيد!

گفته شد: مراد از و أقيموا الوزن بالقسط چيست؟! فرمود: آن است كه امام را به عدالت برپا داريد!

گفته شد: مراد از و لا تخسروا الميزان چيست؟! فرمود: آن است كه از حقّ امام كم نگذاريد، و به وى ستم روا مداريد!»

 و می افزایند: در تفسير كريمه شريفه: وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَة فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئا، از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه: چون از او راجع به اين آيه سؤال شد، فرمود: «ايشانند انبياى فرستاده شده از جانب خداوند، و اوصياى انبياء.»

چرا صراط مستقيم تأويل و تفسير به أميرالمؤمنين عليه السّلام شده است‏

مؤلف انوار الملکوت در ادامه با بیان اینکه نظاير اين آيات از آياتى كه تفسير و تأويل به أئمّه طاهرين و أميرالمؤمنين شده است در قرآن مجيد بسيار است، براى روشن شدن اين مطلب (يعنى صراط مستقيم و ميزان كه تفسير به أميرالمؤمنين عليه السّلام شده است) مقدماتی را توضیح می دهند که:

مقدّمه اوّل آنكه: الفاظى كه در لغت وضع شده است آنها داراى معانى كليّه هستند، نه آنكه معنى آنها خصوص فردى خاصّ باشد؛ مثلًا لفظ «چراغ» را كه وضع كردند براى يك معنى كلّى بود كه عبارت است از موجودى نورانى كه در تحت خود موجودات ظلمانى را روشن مى‏كند. [حال اعم از چراغ فتیله ای، چراغ نفتی، چراغ برقی و...] لفظ «ميزان» نيز اينطور است. ميزان يعنى ترازو و آلت سنجش، پس ميزانيّه لفظ عامّى است و ميزان سنجش هر چيز متناسب با خود اوست. ميزان سنجش آب غير از حرارت، و ميزان سنجش ضربان قلب غير از ترازوى هيزم كشى است. اگر بخواهيم محبّت را اندازه بگيريم و مقدار آن را با ميزانيّه صحيحى در افراد معيّن كنيم چه ميزانيّه‏اى لازم است و بايد به چه شكلى بوده باشد؟ اگر بخواهيم خضوع و خشوع و عبوديّت و تقوى و صدق و غيرت و حميّت و ايثار و انفاق و جهاد و شجاعت و فناى از هستى مجازى و بقاء بوجود حقّ و تجلّى اسماء و صفات و درجه معرفت را اندازه‏گيرى كنيم هر يك از آنها چه ميزانيّه‏اى لازم دارد و به چه شكل بايد بوده باشد؟ پس از آنكه دانستيم ميزانيّه هر چيز حتماً بايد متناسب با خود او بوده باشد.

مقدّمه دوّم آنكه: در آيات قرآن و أخبار ائمّه طاهرين صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين وارد است كه: در دنيا خدا ميزانى براى أعمال قرار داده، و در آخرت نيز اعمال را توزين مى‏كنند؛ وليكن در هيچ آيه و خبرى ديده نمى‏شود كه ترازوى اعمال در يك كفّه‏اش حسنات و در كفّه ديگر بدي ها و سيّئات است. بلكه آيات و اخبار دلالت دارد بر آنكه حسنات داراى ارزش و ثقل بوده و سيّئات‏ بى‏ارزش و بى‏ثقل است؛ و در آن عالم ربوبى آنچه دست را مى‏گيرد حسنات است، و سيّئات در آنجا تاب مقاومت و ايستادگى ندارد. كسى كه اعمال نيكوى او زياد باشد ميزان او سنگين، و كسى كه كم باشد سبك است؛ و سيّئات موجب سبكى ميزان مى‏گردد: وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُون.

نقش تعیین کننده باطن اعمال برای انسان

ایشان می افزایند: از اينجا خوب استفاده مى‏شود كه عمل خير در نزد خدا مى‏رود و روح انسان را با ارزش مى‏كند، و عمل شرّ به سوى خدا نمى‏رود بلكه در جهت عكس به عالم بُعد و دورى انسان را مى‏كشاند. خدا حقّ است و چيزى كه در نزد خدا است حقّ‏ است، و در مقابل چيزى كه در نزد خدا نيست هَباء و باطل و گم و خراب است.

در قرآن مجيد وارد است: إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه، و همچنين مى‏فرمايد: يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات؛ كه در اين دو آيه صعود و رفع در اعمال صالحه ملحوظ است. و به عكس راجع به دورى يا عمل زشت، صعود تعبير نمى‏كند بلكه هبوط و پائين آمدن و گم شدن است: ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلين؛ و مى‏فرمايد: فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْض.

و درباره كسانى كه اعتقاد به خدا و روز قيامت ندارند خداوند مى‏فرمايد: اصلًا آنها عمل ارزنده ندارند؛ و بنابراين چون حسنات آنها صفر است و سيّئات هم كه قابل اندازه‏گيرى نيست (چون هباء و باطل و نابود است) لذا ابداً در روز قيامت ميزانى براى آنها اقامه نمى‏شود: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالًا، الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَياة الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً، أُولئِكَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَة وَزْنا.

 و در مقام بيان‏ عدل خدا، بيان مى‏فرمايد كه: اگر به اندازه يك حبّه از خردل كسى كار نيك كرده باشد آن يك حبّه را حاضر مى‏كنند، و به او حتّى به اين مقدار هم ستم نمى‏شود: وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَة فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبينَ. معلوم است كه مراد از حبّه خردل از حسنات است نه از سيّئات. چون خدا در مقام بيان نفى ستم است به ذى نفسى، و ستم آن وقتى است كه حسنات او را به شمارش نياورند، ولى اگر سيّئات او را به شمارش نياورند لطفى است به او نه ستمى است به او؛ و از اين آيه نيز خوب واضح مى‏شود كه حسنات قابل آوردن و حساب كشيدن و در موازين قسط وارد نمودن است.

امیرالمومنین میزان اعمال

علامه طهرانی پس از بیان مقدمات در توضیح میزان عمل می آورند: مراد از ميزان عمل هر امّتى عمل پيغمبر يا وصىّ آن پيغمبر است. چون خدا آن پيغمبر و وصىّ او را فرستاده تا مردم را در سطح عقايد و افكار و رفتار خود دعوت كند؛ پس هر فردى كه عملش به عمل پيغمبرش نزديكتر باشد در مقام اخروى به او قريب‏تر، و هر كس حسناتش كمتر باشد دورتر واقع خواهد شد.

از حضرت صادق عليه السّلام سؤال شد از كلام الهى: «ما در روز قيامت ميزان قسط و عدل برقرار مى‏نمائيم.» فرمود: ميزان عدل و قسط انبياء و اوصياء عليهم السّلام هستند.

بنابراين معانى اين أخبار كه مى‏فرمايد: علىّ بن أبى‏طالب ميزان عمل است، و در زيارت آن حضرت مى‏خوانيم: السّلامُ عَلَى مِيزانِ الأعمالِ خوب واضح مى‏شود، كه اعمال زشت موجب دورى و بُعد و قابل توزين نيست، و اعمال حسنه است كه بايد اندازه‏گيرى شود؛ در اين صورت اعمال امّت را با اعمال حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام اندازه‏گيرى مى‏كنند. مثلًا در مقام عبادت، عبادت هاى آن حضرت را مى‏گذارند و عبادت هر فرد را با او مى‏سنجند؛ از نقطه نظر خلوص هر قدر درجه آن عبادت به آن حضرت نزديك باشد مقام او به مقام آن حضرت نزديكتر، و هر چه دورتر باشد دورتر است. در مقام نماز، نماز آن حضرت را مى‏گذارند و نماز هر كس را با آن نماز مى‏سنجند؛ آن نمازهائى كه از آن حضرت ديده شد، آن طيران روح در حال نماز و بيهوش افتادن در ميان نخلستان و تير از پا بيرون كشيدن و يكسره محو در انوار خدا شدن.

سنجش اعمال امت با اعمال امیرالمومنین

ایشان خاطرنشان می کند: در مقام عدل و انصاف، عدل آن حضرت را معيار قرار مى‏دهند، كه چگونه در عين آنكه ممالك اسلامى در دست آن حضرت بود و أقران آن حضرت مانند عبدالرّحمن بن عوف و عبدالرّحمن بن أبى‏بكر و معاويه و عمرو عاص هر يك كوه هائى از ثروت اندوختند و پس از موت بعضى از آنها براى تقسيم تركه تا چند روز تبرزن شمش هاى طلائين آنان را خرد مى‏كرد، ولى آن حضرت براى يك صاع گندم كه به برادرش عقيل بدهد، درحالي كه مى‏دانست او و فرزندانش گرسنه‏اند و گرد و غبار فقر و پريشانى در چهره آنان نشسته بود، و چندين بار عقيل خدمت آن حضرت رسيد و يك من گندم از بيت المال طلب كرد، آن حضرت آهن را داغ‏ كند و بر بدن او نزديك كند بطورى كه ناله عقيل بالا آيد، و حضرت به او بگويد: واى بر تو! از اين آتش كه انسانى به جهت لعب تهيه كرده ناله مى‏كنى، و چگونه مرا دعوت مى‏كنى به آن آتشى كه جبّار آن را به جهت غضب براى ستمكاران تهيّه نموده است؟! و يا دخترش از بيت‏المال گلوبندى عاريه بگيرد، و آنطور حضرت به او پرخاش كند! و حضرت امام حسن عليه السّلام پس از رحلت آن حضرت در فراز منبر در مسجد كوفه فرمود: پدرم از دنيا رفت و چيزى نگذارد جز چهار صد درهم كه مى‏خواست براى اهل خود كنيزى بخرد!

چرا أمير مؤمنان ميزان اعمال است‏

علامه طهرانی سپس به سیره متعالی حضرت علی علیه السلام اشاره می کند و می آورد: آرى آن كسى كه مى‏فرمايد: وَ اللهِ لَو اعطيتُ الأقاليمَ السَّبعَة بِما تَحتَ أفلاكِها عَلَى أن أعصِىَ اللهَ فى نَملَة أسلُبُها جُلبَ شَعيرَة ما فَعَلتُ! و أنّ دُنياكُم عِندى لاهوَنُ مِن وَرَقَة فى فَمِ جَرادَة تَقضَمُها! [قسم به خدا اگر تمامى آسمان هاى هفتگانه را با كُرات درون آنها به من ببخشايند در مقابل اينكه دانه جوى را از دهان مورى درآورم انجام نخواهم داد. و به درستى كه دنياى شما نزد من پست‏تر است از برگ گياهى كه در دهان ملخى در حال جويدن است.]

و نه تنها آنچه از افلاك در دست او باشد حاضر است بدهد و جلب شعيرى را از دهان مورچه‏اى نربايد، بلكه قسم ياد مى‏كند كه اگر به سخت‏ترين عقوبت گرفتار آيم در نزد من خوشتر است از آنكه به كسى ستم كنم:

وَ اللهِ لأن أبيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعدانِ مُسَهَّدًا أو اجَرَّ فى الأغلالِ مُصَفَّدًا أحَبُّ إلَىَّ مِن أن القَى اللهَ و رَسُولَهُ يَومَ القيامَة ظالِمًا لِبَعضِ العِبادِ و غاصِبًا لِشَى‏ءٍ مِنَ الحُطامِ! ]قسم به خدا اگر بر روى خار مغيلان شب را به روز آورم و يا در ميان غل و زنجير بر روى زمين كشيده شوم پسنديده‏تر است نزد من از اينكه خداوند را ملاقات كنم در روز قيامت درحاليكه نسبت به بعضى از بندگانش ظلم نموده باشم و از حطام دنيا غصب كرده باشم.]

و در مقام ايثار و انفاق به مساكين، ايثار و انفاق آن حضرت را معيار قرار مى‏دهند: وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيرا. و در مقام جهاد فى سبيل الله بالأموال و الأنفس و الألسن، جهادهاى آن حضرت را ميزان مى‏گيرند. و در مقام كظم غيظ و بدون هوى و هوس زيست كردن، كظم غيظ و طهارت آن حضرت را ميزان مى‏گيرند.

در وقتى كه آن حضرت به بصره براى دفع اصحاب جمل حركت مى‏كرد در ربذه فرود آمده و در خيمه خود مشغول پينه زدن به نعل خود بود. حجّاج كه از مكّه مراجعت كرده بودند آمده بودند از آن حضرت مسائلى سؤال كرده آن حضرت را ملاقات كنند؛ و در بيرون خيمه انتظار مى‏كشيدند. ابن عبّاس داخل خيمه آن حضرت رفت و گفت: يا على قسم به خدا اين امّت محتاج‏ترند به تو از آنكه در خيمه بنشينى و كفش خود را وصله بزنى! أميرالمؤمنين به كلام او هيچ اعتنائى ننمود تا كفش خود را پينه زد، و سپس دو لنگه را پهلوى هم قرار داده گفت: اى ابن عبّاس! بگو ببينم اين يك جفت نعل چقدر قيمت دارد؟ ابن عبّاس گفت: درهمٌ او نصفٌ. أميرالمؤمنين فرمود: قسم به خدا ارزش اين يك جفت نعال در نزد من بيشتر است از اين حكومتى كه مرا به او دعوت مى‏كنيد، مگر آنكه بتوانم حقّى را بپاى دارم يا باطلى را دفع كنم!

و در مقام ايثار و فداكارى شخصيّت درباره رسول اكرم و دين، ليلة المبيت‏ و دفاع آن حضرت را از حضرت رسول الله در غزوه احد و ساير غزوات معيار و ميزان قرار مى‏دهند.

و بطور كلّى در تمام صفات و افعال، آن حضرت را شاخص مى‏گيرند و اعمال امّت و شيعيان را با اعمال او اندازه‏گيرى مى‏كنند. عمل هر كس به عمل آن حضرت نزديكتر و عقربه ميزانيّه عمل‏سنج، نمازسنج، جهادسنج، زكات‏سنج، قرآن‏سنج و ... نزديك عمل او قرار گرفت آن عمل ثقيل‏تر و سنگين‏تر است. و اگر فرضاً كسى عملى انجام داد كه از هر جهت صد در صد خالصاً لوجه الله الكريم بوده باشد عقربه عمل‏سنج روى عمل آن حضرت قرار مى‏گيرد، و در اين صورت آن كس فانى در مقام ولايت او شده است؛ هنيئاً له. و اگر كسى هيچ عمل خوبى نداشت، عقربه در آن طرف كه طرف مقابل است واقع مى‏شود. و افرادى كه عمل دارند ولى مشوب است در اين بين به حسب اختلاف درجه اخلاص و غير اخلاص قرار مى‏گيرند؛ و لذا هر كس در قيامت مقام و منزلتى خاصّ دارد. اين راجع به ميزان بودن آن حضرت.

 صراط به چه معنى است‏

علامه طهرانی در معنای «صراط» و اینکه چگونه آن حضرت صراط مستقيم است، خاطر نشان می کند: صراط به معنى طريق و راه است، و معلوم است كه اين راه به سوى خداست، و چون خدا محلّ و مكان خارجى ندارد پس مقصود راهى است از نفس براى معرفت ذات مقدّس او جلّ جلاله. و چون انسان از اوّل عمر تا آخرين لحظه حيات حالات مختلفه روحى دارد، و حركات نفسانيّه و ملكات روحيه‏اى دارد كه از تكرّر اعمال و حالات در او بوجود آمده است و دائماً از صورتى به صورت ديگر و از حالى به حال ديگر و از عقيده‏اى به عقيده ديگر و از كمالى به كمال ديگر منتقل مى‏شود، تا آنكه از مقرّبين گشته و از سابقين قرار گيرد، اگر عنايت خدا دست او را بگيرد و از كمّلين گردد، و اگر از متوسّطين باشد از اصحاب يمين‏ گردد، و اگر شيطان و نفس امّاره راهبر او باشد از اشقياء و اصحاب شمال گردد.

و در هر كس از نفس او راهى است باطنى كه تمام اعمالى كه در ظاهر انجام مى‏دهد طبق نقشه باطنى اوست؛ آن راه باطنى صراط است. و اين صراط در صورتى مستقيم است كه راهرو را با أقصر فاصله و كوتاه‏تر زمان به بهشت و رضوان و لقاى خدا برساند. و اين همان راه خدا و معرفت است كه هر امام مبيّن آن است؛ بلكه نفس خودِ امام صراط است براى تابعين، تا پيروان از راه نفس او همان راهى را روند كه خود رفته است. و چون نفس امام نزديكترين راه به سوى خداست پس امام صراط مستقيم است كه حقّاً از مو باريكتر و از شمشير برّنده‏تر است.

 صراط ظهور راهى است كه انسان در دنيا دارد

ایشان با تاکید بر این مطلب که «البتّه صراط در روز قيامت ظهورى است از همين راهى را كه انسان در دنيا دارد، چون حقيقت دنيا جهنّم است، و صراط جهنّم راهى است كه انسان در دنيا به سوى خدا دارد»، می آورد: بعضى براى عبور از اين صراط مى‏لنگند و به جهنّم مى‏افتند، و اين آن كسانى هستند كه در شهوات منغمر شده و در مادّيات و لذائذ دنيّه غوطه خورده‏اند؛ و بعضى مانند برق خاطف از جهنّم عبور مى‏كنند: وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا، ثُمَّ نُنَجِّى الَّذينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمينَ فيها جِثِيًّا. [هيچ يك از شما نيست مگر آنكه وارد جهنّم خواهد شد، و اين حكم قطعى است كه خداوند بر عهده خود گرفته و از قضاى حتمى خود گذرانيده است. و سپس ما افراد پرهيزكار را نجات مى‏دهيم، و مى‏گذاريم كه ستمگران در آن جهنّم به رو در افتاده و به زانو درآمده بمانند.]

عبد الله بن مسعود از رسول خدا نقل مى‏كند كه فرمودند: تمامى انسان ها در روز قيامت وارد بر آتش خواهند شد و هر شخص به ميزان اعمالى كه در دنيا انجام داده از آن عبور خواهد كرد. دسته اوّل مانند برق از آن مى‏گذرند. دسته دوّم مانند باد آن را درمى‏نوردند، و بعضى مانند اسب دونده و برخى چون سواره و گروهى چون انسان دونده و بعضى مانند پياده.

و امام صادق عليه السّلام فرمودند: پل صراط از مو نازكتر و از شمشير تيزتر است، بعضى مثل برق و بعضى مثل دويدن اسب و برخى پياده و گروهى سينه‏خيز و عدّه‏اى آويزان شده درون آتش قرار مى‏گيرند و آتش پاره‏اى از وجود آنان را فرا مى‏گيرد.

جهنّم ظهور دنياست‏

علامه طهرانی خاطر نشان می کنند: بالجمله جهنّم ظهور دنياست، و هر كس كه در دنيا آمده حتماً در جهنّم مى‏رود؛ غاية الأمر بعضى مانند برق خاطف عبور كردند مانند پيغمبران و اوصياء، و بعضى مانند تندباد، و بعضى كه از اصحاب يمين بودند مانند عَدو الفرس، و بعضى كه گاهى معصيت مى‏كردند و توبه مانند شدّ الرّجل، و شهوت‏رانان هم در جهنّم مى‏افتند.

بنابراين عَلىٌّ عَليهِ السَّلامُ هُو الصِّراطُ المُستَقِيمُ. با اين دو نمونه‏اى كه در تفسير «صراط» و «ميزان» ذكر شد تمام آيات كه در شأن آنها يا أعداء آنها تأويل شده است واضح مى‏شود.

ایشان در انتهاء نتیجه گیری می کنند که: اوّلًا تأويل حتماً بايد بشود، ثانياً آيات جنبه عموميّت و كليّت خود را هميشه حفظ مى‏كنند تا هر جا شائبه‏اى از معنى تأويلى بوده باشد آنجا را شامل شود. و روى همين منظور است كه در آيات قرآن تصريح به اسم نشده است. با ذكر اين مطالب خوب روشن شد كه چگونه أميرالمؤمنين عليه الصّلوة و السّلام حقيقت قرآن است.

چاپ ارسال به دوستان
 
نظرسنجی
نام:    
پست الکترونیک:    
تاریخ    
موضوع:    
متن:    

کد یا نوشته ای را که در این عکس می بینید دقیقا وارد کنید

اگر در دیدن این کد مشکل دارید با مدیر سایت تماس بگیرید 
نمایش کد جدید

 
 

کلیه حقوق در انحصار پرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی