فروشگاه اینترنتی پخش زنده گالری تصاویر آرشیو پرسش و پاسخ بانك صوت کتابخانه ارتباط با ما صفحه اصلي
  جمعه  31 فروردين 1403 - الجمعه  9 شوال  1445 - Fri  19 Apr 2024
منوی سایت    
صفحه اصلی   آرشيو  > اخلاق و اجتماع > حفظ حریم تشیع در استعمال تعابیر و جملات

حفظ حریم تشیع در استعمال تعابیر و جملات


 

حفظ حریم تشیع در استعمال تعابیر و جملات 

 

 

  

               

جهت دریافت فایل صوتی اینجا را کلیک نمایید.

 

در پی بحران غزه اساتید حوزه علمیه قم هر کدام واکنش هایی در ارتباط با این جریان داشته اند در این راستا از حضرت استاد سید محمد محسن حسینی طهرانی در خواست شد که نقطه نظرات خود را پیرامون این قضیه بیان فرمایند.که اهم مطالب این مجلس عبارتند از:

1- فرق بین راه مستقیم و حق با سایر طریقها

2- مسئله ای که امروزه مطرح است این است که هرچه بتوان احساسات افراد را بیشتر به حرکت درآورد، بهتر وسریع تر می شود به هدف و نتیجه دست پیدا کرد.

3- أنانیت نفس بعضی از افراد باعث کشته شدن جوانان پاک و صادق در جنگ ها می شود.

4-انسان می بایست در هر واقعه وحادثه ای ماهیت آن واقعه را کاملا مورد برسی قرار دهد ونسبت به آن موضع مناسب اتخاذ کند .

5-مقایسه واقعه عاشورا با دیگر نبردها و جنگها.

6- ملاک و معیار در تشخیص حق و باطل بودن اعمال،خلوص نیت در انجام آن ها است نه ظاهر وهویت خارجی آن.

7- گفتار مرحوم علامه طهرانی به حضرت آیت الله خمینی در سال چهل و دو هجری شمسی پیرامون اینکه ما باید در مسیر انقلاب چه هدفی را دنبال کنیم.

8- علامه طهرانی می فرمودند: مسیر ما در این انقلاب فقط باید اسلام باشد و بس،و اسلام هم اختصاص به روحانیت ندارد.

9-وظیفه روحانیت دعوت به مکتب اسلام است .

10- علامه طهرانی می فرمودند: ندای اسلام شامل همه افراد می شود حتی ابوسفیان وابو جهل.

11- مرحوم اقای حداد مکرر می فرمودند:در جریان کربلا به جای گریه ،فهمتان را زیاد کنید.

12- در مکتب امیرالمومنین علیه السلام انسان بجای پرداختن به ظاهر قضایا باید به ماهیت واهداف پشت پرده آن توجه کند.

13- علت بیعت نکردن امام صادق علیه السلام با فرزندان عبدالله محض .

14- بزرگان همیشه در مسائل، جانب احتیاط را رعایت می کردند و مصلحت مردم را بر مصلحت خودشان مقدم می کردند.

15- انسان نباید هیچ شخصیت و هیچ واقعه ای را با واقعه عاشورا و امام معصوم مقایسه کند.

16- امیر المومنین علیه السلام نسبت به مساله عاشورا می فرمایند: وسابق مناخ رکابهم مصارع عشاق لم یسبقهم سابق ولا یلحقهم لاحق ،بنابراین قضیه عاشورا منحصر به فرد است.

17- دوام حادثه عاشورا تا به امروز به واسطه نیاتی بوده است که افراد در روز عاشورا داشته اند.

18- فهم و ادراک یاران امام حسین علیه السلام مافوق ماده بوده است، در حالیکه فهم ما در حیطه ماده می باشد.

19- عهد بستن حضرت ابوالفضل با علی بن الحسین علیهما السلام در رابطه با نابودی لشکر عمر سعد.

20- امام حسین علیه السلام از میان شفاعت کبری و غلبه بر دشمن شفاعت کبری را انتخاب کردند.

21- مجرای جرایانات و وقایع در روز عاشورا به دست امام حسین علیه السلام بوده است.

22- امام حسین علیه السلام در روز عاشورا از ملائکه و اجنه و وحوش هیچ کمکی را قبول نکردند.

23- قیاس واقعه عاشورا با هر واقعه ای باطل است چون در واقعه عاشورا مساله امام علیه السلام مطرح است.

24- آن شخصی که میگوید :ای حسین اگر تو یک علی اکبر داشتی ما هزاران علی اکبر داریم واگر تو یک حبیب بن مظاهر داشتی ما هزاران حبیب بن مظاهر داریم، از دین هیچ فهمی ندارد.

25- اطلاق حسین زمان و علی زمان بر اشخاص مختلف در هر رتبه و جایگاهی که باشند جایز نمی باشد.

26-اطلاق اسم عاشورا بر هر قضیه ای غیر از عاشورا تجاوز از حریم عصمت می باشد،به دلیل اینکه جریان عاشورا مساله طهارت مطلقه بوده است.

27- حضرت ابوالفضل علیه السلام را هم حتی با آن مقام عظیم که سید الشهداء راجع به ایشان می فرمایند:بنفسی انت، نباید در حریم امام حسین علیه السلام داخل کرد.

28- در زیارت کربلا ابتدا باید به زیارت سید الشهدا علیه السلام رفته و پس از آن به زیارت حضرت ابو الفضل العباس علیه السلام برویم.

29- کلام مرحوم مطهری مبنی بر اینکه :ما باید حسین های زمان را بشناسیم سخنی باطل است.

 

 

 

 

اعوذبالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

 

ديروز که مي‌آمديم،  يكي از دوستان گفتند: آقایان گفته‌اند که راجع به غزه صحبت بشود، گفتم: پس ما محروم شديم چون ما نبوديم، لذا گفتم: امروز مي‌آئيم چون روز اول است مقداری متفرقات بگوييم، مساله‌اي كه امروزه خيلي صحبت مي‌شود و به نظر مي‌رسد كه اين قضيه، بطور كلي گرايش‌ها و ميل‌ها به آن سمت‌وسو هست مساله‌ غلبه احساسات است و تصور بر اين است كه هرچه در اين مسير بتوان احساسات افراد را بيشتر به حركت درآورد براي رسيدن به نتيجه راه سریع‌تري پيموده خواهد شد. اين يك مطلبي است كه به نظر مي‌رسد امروزه و همیشه مطرح بوده است و فرق بين مسير مستقيم و حق با ساير مسيرها در اين مساله است.

شكي نيست كه اين مطالبي كه امروز دارد اتفاق مي‌افتد اموري است كه موجب تألم انسان است و انسان متأثر مي‌شود كه چطور افراد بي‌گناهي اين  وسط، اعم از بچه، غیربچه، افرادي كه در اين قضيه دخالتي ندارند، بايد اينطور از بين بروند. و هركسي نسبت به اين مساله و وضعیت متألم مي‌شود، ولي دو نكته است كه ما بايد به آن توجه كنيم صرف‌نظر از اين مطلب، نكته اول اينكه بايد هر واقعه و حادثه‌اي كه اتفاق مي‌افتد ماهيت آن واقعه و حادثه را با محتوايي كه دارد بايستي كه كاملاً ما آن را بشناسيم و نسبت به آن بايد موضع مناسب در پيش بگيريم. توجه كردن به خود آن حادثه و هويت خارجي حادثه بدون نظر كردن به ماهيت آن، موجب رهزني در راه انسان و اشتباه در مسير و در فكر انسان مي‌شود.

 يكي از افرادي كه الان خودش موجود است و در تهران ايشان امام جماعت يك مسجدي هست، در زماني كه بين ايران و عراق درگيري بود و جنگ بود ايشان در همان وقت خودش از جمله صحبت‌هايي كه مي‌كرد – البته ایشان فردی بود که در خود مسائل بود نه در كنار، در جريان قضایا بود – و مي‌گفت كه در يكي از همين عملياتهایی كه انجام شد همه افراد بلااستثناء گفتند كه اين عمليات محكوم به شكست است، منتهي آن فرمانده‌ای كه در آنجا بود مي‌گفت ما بايد اين را انجام بدهيم، اگر انجام ندهيم آن وقت مي‌گويند كه شما كاري انجام نداديد، و اين براي ما عيب است! - ظاهراً عمليات پنج‌وین بوده است - كه شما همينطوري دست روي دست نگه داشتيد و هيچ تحركي و حركتي در اينجا نيست و (در این جریان) حدود هفتصد نفر رفتند و عبارتي كه ايشان مي‌آورد اين بود که وقت پاييز چطور برگها همه زرد مي‌شود - تعبير من نيست تعبير ايشان بود - وقتي اين برگها زرد مي‌شود منتظر يك باد است وقتي كه باد مي‌و‌زد همينطوري اين برگها از درخت مي‌ريزد، مي‌گفت همينطور اين جوان‌هاي مردم از كوه مي‌ريختند پايين، چون منطقه كوهستانی بود و همه از بين رفتند.

 حالا هر كسي به اين قضيه نگاه كند، چه مي‌بيند؟ يك صحنه دلخراش، از بین رفتن مردم و جوانهاي مردم، جوانهاي صاف، پاك، جوانهايي كه براي اسلام واقعاً رفتند، شكي نيست كه آنها هدفشان هدف اسلام بود و دفع تجاوز بود و در اين مساله كسي نمي‌تواند شك بكند، چون شك بكند يعني انكار واقعيت كرده چيزي كه واقعيت بوده اين بوده، كسي كه اينها را مجبور نكرده بود که بلند شوند بروند جبهه، تفنگ كه نياورده بودند درب خانه مردم، همه اینها با اختیار و ميل و صفاي خودشان با صداقت خودشان بلند شدند و رفتند، در اين طرف مساله شكي نيست، ولي صحبت در ماهيت اين حادثه است. ببينيد، ماهيت اين حادثه را كه انسان بررسي كند و ببيند كه اين ماهيت چگونه بوده است...، هر كسي به اين صحنه نگاه كند مي‌گويد عاشورا است، اين صحنه، صحنه عاشور است، از يك طرف دشمن متجاوز، از يك طرف اين جوانهاي پاك و صاف و بي‌غل‌وغش دارند مي‌روند، نگاه به اين حادثه و قضيه انسان می‌کند مي‌گويد عاشوراست. در اين شكي نيست، كما اينكه، عاشورا همه‌جا مي‌گويند، ولي اگر يكي اطلاع  بر نيّت پیدا کند كه اين قضيه، از چه نيتي برخواسته، اين مساله از چه هدفي نشأت گرفته، اين قضيه براي چه مقصدي است، براي اين كه ديگران بگويند فرمانده در اينجا حركت كرده، و الا آن جوانهايي كه مي‌روند كشته مي‌شوند چه مي‌فهمند؟ مي‌گويند، حمله كنيم، آن هم مي‌گويد چشم، و الا اگر در آن موقع بايستند و بگويند كه نه، ما انجام نمي‌دهيم ما اين كار را نمي‌كنيم، خب فرمانده چه مي‌کند؟ كاري انجام نمي‌دهد فوقش مي‌گيرند مي‌گويند تخلف كردند و مساله بالاخره راه قانوني خودش را طي مي‌كند.

ولي ماهيت مساله چون روشن نيست، اين حادثه پيش مي‌آيد، اگر ماهيت مساله روشن بود... و امثال ذلك خيلي بود اين يكي نمونه بود، ايشان مي‌گفت از جمله اين بود - عرض كردم يك فرد مطلعي بود و خودش در همان مراكز تصميم‌گيري بود - و چون نیّت را كسي خبر ندارد، اين واقعه پيش مي‌آيد، چون از آن مسائل نفساني كسي اطلاع ندارد اين قضيه پيش مي‌آيد و الان هم اين مطالب را مي‌گويند و یعنی اين مطالبی است که دارد نوشته مي‌شود و نوشته شده است. مطلب، مطلب من نيست و در اين كتابهايي كه درآمده صريحاً گفته شده، بخاطر مثلاً عدم همكاري اين قضيه پيش آمد! بخاطر فلان قضيه پيش آمد! ديگر الان اينطور نيست كه خلاصه... گرچه هنوز خيلي مطالب گفته نشده است. و ليكن چند درصديش گفته شده است.

مهم براي ما متابعت از چه مسيري است؟ اين مساله مهم است، يعني يك فرد بعنوان يك شخصي كه مي‌خواهد دنبال مكتب اهل‌بيت و مكتب تشيّع برود اين فرد به ماهيت پديده‌ها و حوادث بايد نگاه كند يا به همان هويت خارجي؟ به كدام بايد نگاه كند؟ خب هويت خارجي همين است، همين ظهوری كه ما داريم مي‌بينيم اگر ما هويت را شامل نيات نگيريم و فقط به همين صورت ظاهر توجه كنيم، اگر به اين مساله نگاه كنيم، خب همين است که يك طرف دشمن كافر و ملحد و يك طرف هم مسلمان، شيعه دوازده‌امامي، بچه‌هاي معصوم و پاك و صاف و نياتشان هم نيات خدا، اين هم يك طرف قضيه، خب تمام شد آن، آن طرف و اين هم، اين طرف، پس وسط شد عاشورا ديگر!، مطلب جاي تامل ندارد اما وقتي كه آدم ريز مي‌شود از اين ظاهر يك پرده مي‌رود داخل، يك مرحله را باز مي‌كند، مي‌رود در آنچه را كه در ظاهر پيدا نيست حالا آن اعماق را كار نداريم همين يك مقدار انسان مي‌رود در داخل، يك خرده مي‌رود به نيت نگاه مي‌كند، حالا افرادي هم كه آنجا هستند آن شخص كه مسئول بوده انتقام گرفته و ....يك خرده حركت مي‌كند و مي‌رود جلو يك دفعه مي‌بيني چهره‌اش درهم مي‌شود اِ عجب!، اِ اينطوري بوده؟! پس اين اِ‌ اِ‌ ها مال چيست؟ مال اين است كه ما به ماهيت توجه نداريم به آن حقيقت مساله كه ماوراي هويت خارجي است، نگاه نمي‌كنيم لذا اِ اينطور، اِ آنطور... .

در همين سفر مشرف بوديم يك روز رفته بوديم جايي و در یکی از همين اماکن زيارتي، من رو كردم به يكي از همين دوستان كه بودند، گفتم همين‌جا را كه مي‌بينيد يك وقت بزرگان مي‌آمدند و مشرف كه مي‌شدند همين‌جا مي‌نشستند كنار همين ديوار يادم است و در يكي از اين نشستن‌ها و جلوس‌ها خدا رحمت كند مرحوم آقاسيدعبدالكريم كشميري هم مشرف شده بودند، يك شخصي وارد حرم مي‌شود مرحوم آقاي حداد رو مي‌كنند به اين شخص و مي‌گويند در آينده خواهي ديد كه چه مسائلي به وجود خواهد آمد! درست، حالا آن كي بوده، ديگر ما نمي‌دانيم بالاخره يكي بوده عراقي بوده، پاكستاني بوده، هندي بوده، بنگلادشي بوده يا ايراني بوده هر كه بوده، بالاخره يكي بوده كه لابد يك مسائلي در نيت داشته اما آن نيت را كي مي‌خواند؟ من نمي‌توانم آن نيت را بخوانم، شما نمي‌توانيد بخوانيد، به ظاهر نگاه مي‌كنيد، مي‌بينيد به‌به مثلاً يك فردي است مثل ساير افراد كاري كه انجام مي‌دهد خب كارهايي است که... اما آن کسی كه بايد ماهيت و آن باطن مساله را برای ما دربياورد آن كيست؟ آن ما نيستيم، آن يكي ديگر است، او درمي‌آورد مي‌گذارد جلوي ما، آقا بفرماييد اين ماهيت قضيه، حالا چكار مي‌خواهي بكني؟ مي‌خواهي بروي يا نه؟ چكار مي‌خواهي بكني به من اعتماد داري يا نه؟ اگر اعتماد داري خب بفرمائيد اين قضيه، اين صورت مساله اين هم نيت، مرا هم كه مي‌شناسي ما اول و دوممان نبوده تا حالا خيلي ماهيت رو كرديم دفعه اولمان نبوده.

مشرف بوديم حرم سيدالشهداء، يك بنده‌خدايي بود من فقط يك لحظه چشمم افتاد - ما كه پرونده همه را بستيم و اصلاً فكر هم نمي‌كنم، فكر بكنم به هم مي‌ريزم - داشتيم برمي‌گشتيم در همين مسير تهران با وسیله‌ای که بودیم داشتيم مي‌آمديم تهران، یکی از دوستان گفت فلاني، من فلان كس را ديدم در حرم چقدر ظلماني بود، چقدر اين تاريك بود، داشت زیارت می خواند، آدمي است كه خب وضعش از ما بهتر است! گفتم بله، من هم ديدم يك لحظه ديدم اينها مسخ هستند، مسخ شدند، يعني آمده زيارت امام حسين(علیه‌السلام)، ولي مسخ است امام حسين(علیه‌السلام) را با مسخي دارد زيارت مي‌كند يعني وقتي نگاه در چشمش مي‌كردي مسخ است، نگاه به اطوارش مي‌كردی...، ‌گفتم: بله، من نمي‌گفتم، ايشان تعبير به آن كرد، منتهي من گفتم اينها مسخ هستند، البته گفتم، همه اينطور نيستند تفاوت دارند آن هم گفت بله، ولي آن كسي كه ببينيد آقا پا روي حق بگذارد... حالا اين كي بوده؟ اين كسي بوده كه خودش در يك جلسه به رفقاي ما اعتراف كرده كه حق در اين قضيه با فلاني است صريحا گفته وقتي كه رفتند اين مطلب را از قول او نقل کردند گفته بود، دروغ است من نگفتم، بعد آن شخص ناقل هم گفت: خيلي خب يك فردايي هم داريم، عيب ندارد من دروغ گفتم به شما، باشد قضيه را مي‌گذاريم براي فردايي، بالاخره آن جا ديگر نمي‌شود دروغ گفت، اينجا دروغ مي‌گوييم، راست مي‌گوييم، سر هم را شيره مي‌ماليم، ببينيد خيلي روشن، شما آمديد زيارت امام حسين(علیه‌السلام) داريد مي‌گوييد در آن زيارت نوشته، يا ليتنا کنا معكم فنفوز فوزاً عظیما، السلام عليك فلان، خب كه چي؟ يعني چی؟ همين السلام عليك فلان بلند مي‌شويد مي‌رويد... امام حسين(علیه‌السلام) را بدون مسخ بايد رفت زيارت كرد كه يك چيزي توي آدم برود، امام حسين مسخي با رفتن به سينما تفاوت نمي‌كند، چه شما برو در سينما فيلم تماشا كن چه برو در حرم امام حسين(علیه‌السلام)، چون هر دو مسخ است، شما گوسفند، گوسفند نعوذبالله، حيوان كه اين حرفها را مي‌فهمد، يك چوب، چوب هم بگوييم مي‌فهمد به خدا اين چوبها، درها، سنگ‌ها اينها همه معرفتشان بيشتر از ماست، شما برداريد حالا ديگر از باب چاره نداريم شما چوب را بردار ببر بگذار در خيابان چوب است، چوب را ببر در حرم امام حسين(علیه‌السلام) چوب است، اين چوب را بردار ببر در سينما درست كن چوب است، نمي‌فهمد از آن حدود خودش خارج نمي‌شود، در آن حدودي كه دارد در آن ماهيت و هویتی كه دارد بسته است، باز نيست.

او كليد نينداخته اين را باز كند، كليد نینداخته اين كله را باز كند و مطلب را خلاصه ببیند چي بوده است؟ مي‌گويد نه، من كي چنين حرفي زدم؟ مثل دروغ هاي ديگر كه درآورند اين هم دروغ است!، اين بنده خدا گفت خیلی خب، اگر ما دروغ درآورديم باشه، پس وعده ما و شما فردا.

يا طرف آمده كتاب مرحوم آقا را برداشتند چاپ کردند با دست نويس مرحوم آقا، آخر احمق‌ها، منِ پسرِ آقا نمي‌توانم اين دست‌نويس را بخوانم شما براي كي اين را چاپ كرديد؟ براي كي؟ من پسر آقا نمي‌توانم بخوانم، يك صفحه مي‌خوانم خسته مي‌شوم، اين غرض، شما ببينيد اينكه من مي‌گويم همه‌جا هست، همين‌جا هم كه ما نشستيم هست، همين‌جا، همين آمدنمان، همين بحث‌مان، همين وضعيت‌مان و همين است كه مردم ديگر ما را نمي‌پذيرند، بخاطر همين است، چرا؟ چون ما با حق با مردم حرف نمي‌زنيم، ما صنفي و نوعي حرف مي‌زنيم ما با تحزّب حرف مي‌زنيم، حق حق است.

مرحوم آ‌قا وقتي كه در آن سنة چهل‌ودو با مرحوم آقاي خميني قيام كردند مطلبي را كه به ايشان گفتند اين بود كه: حاج‌آقا روح‌الله ما بايد ببينيم كه چه مسيري و هدفي را در اين قياممان داريم تعقيب مي‌كنيم؟ اين بايد براي مردم روشن بشود كه آيا مقصود و هدف از اين قيام برتري روحانيت است؟ حكومت روحانيت است و در زير سلطه‌گرفتن ساير افراد است توسط روحانيت؟ خب این يك مسيري است، خب به مردم بگوييم ما مي‌خواهيم شما را بيندازيم جلو بچه‌هاي شما و زنتان كشته بشود، بي‌ناموسي بشود، دیگر همه چیز در آن  هست در قيام و انقلاب همه ‌چیز هست براي چي؟ براي اينكه من بشوم رئيس شما، من كه معمم هستم من بايد بشوم رئيس شما، خب مردم تكليفشان را مي‌فهمند يا انجام مي‌دهند يا نمي‌دهند ديگر خودشان مي‌دانند، مي‌گویند باشد ما بخاطر شما اين كار را مي‌كنيم، حالا چه منافعي پشتش هست خودشان مي‌دانند، الان در دنيا مگر نيست؟ الان در دنيا كه حرف از خدا نمي‌زنند همه جمع مي‌شوند مي‌گويند ما كمك مي‌كنيم برايت رأي جمع مي‌كنيم فلان مي‌كنيم وقتي كه شدي رئيس‌جمهور فلان كار را به ما بدهي با هم قرارداد را مي‌بندند و معاملات را در پشت پرده انجام مي‌دهند و بسم‌الله، راه مي‌افتند اين مي‌گويد به اين راي بدهيد او مي‌گويد به او رأي بدهيد هركسي برنده شد آن را مي‌كند وزير فلان، آن را مي‌كند مديركل فلان و بالاخره غنائم را تقسيم مي‌كنند، اين چيزي كه در دنيا است، ولي در مكتب حق اين نيست مرحوم آقا رو مي‌كنند مي‌گويند: حاج آقا روح‌الله ما مسيرمان در اين قيامي كه كرديم چیست؟ مسير ما اسلام بايد باشد، اسلام هم كه فقط اختصاص به روحانيت ندارد اسلام مال كيست؟ مال پيغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است و صاحبش هم الان امام زمان(علیه‌السلام) است ما مي‌نشينيم كنار، ما بايد دعوت به پيغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امام‌زمان(علیه‌السلام) كنيم، بَدوِش پيغمبر و خَتمِش هم امام حی، بين اين دو ما بايد فقط دعوت به اين مكتب بكنيم، حالا در اين قضيه روحاني طبعاً‌ بايد همراهي كند، كه آن روحاني هم دعوت به اسلام مي‌كند، پس اين همه درس خوانده مال چیست؟ برای اینکه يك روزي تبليغ بكند، اين منبرهايي كه مي‌رفته، نمازهايي كه در محراب می‌خوانده...،

    مُعَبّا و مُقَبّا و مُعَمّم                 به قتل اهل دل گشته مصمم

 اين همه درس خوانده و حديث خوانده و فلان خوانده براي چي خوانده؟ براي همين بسيار خب پس بفرما، حالا ما آمديم به همان دعوت مي‌كنيم كه جنابعالي هی روي منبر...، ما مردم را به همان دعوت مي‌كنيم كه جنابعالي داري مي‌روي درمحراب نماز مي‌خواني، به همان دعوت مي‌كنيم، بسيار خوب بيا ديگر، چه كساني بايد بيايند؟ بازاري‌ها، پزشکان همه اينها مسلمان هستند هركسي مسلمان است بيايد زير اين علم، و پرچم، زن بيايد، مرد بيايد، مرحوم آقا تعبيرشان اين بود حتي فاحشه هم بايد بيايد، چون او هم مسلمان است به كار زشتش نبايد نگاه كرد به اسلامش بايد نگاه كرد، ما بايد دعوت به اسلام بكنيم آن فاحشه هم دست از فحشايش برمي‌دارد، آن آدم خلاف هم دست از خلافش برمي‌دارد، آن پليس ژاندارم هم دست از کار خلافش برمي‌دارد، بالاخره اينها مسلمان هستند، همه‌شان كه بهائی نبودند، خيلي از اين ارتشي‌ها، مگر اينها نمازخوان و روزه‌گير نبودند؟ حالا هر كي چون در زمان شاه‌ افسر بود خراب بود نه آقا، اين همه آدمهاي خوبي بودند، از فاميل خود ما افرادي بودند در همين ارتش و فلان و که خيلي از اقدامات مي‌كردند، كه اصلا كسي جرأت نمي‌كرد اين كارها را بكند در آن منطقه‌هایی كه عموي مادري ما - خدا رحمتش كند آدم خوبي بود ايشان- در آن مناطق اصلا در تمام مجامع آن زمان - زمان شاه -  برای تمام افسران و فلان شراب را ممنوع كرده بود، يك قطره شراب كسي حق نداشت در پارتي‌ها و جاهاي دسته‌جمعي و اينها بياورد، روزه‌خوري را ممنوع كرده بود و بعد اخراجي مي‌داد و تعقيب مي‌كرد و چه مي‌كرد كه  اين كارها را زمان شاه می‌کرد، شبهاي احيا همه اينها را جمع مي‌كرد و قرآن سرشان مي‌گرفت و بِكَ‌‌ياالله و به اصطلاح از اين چيزها انجام می‌داد، مرحوم آقا هم دوستش داشتند و بعد از انقلاب هم مدتها آن را به  مسئوليت خودش نگه داشتند از طرف آقاي خميني كه تصريح ايشان اين بوده كه ايشان در همان‌جا باقي بماند سرتیپ شیرازی خدا بيامرزد آدم خوبي بود، اينها اينطوري بودند و اينها همان‌هايي بودند كه در زمان چهل‌ودو جزء دارودسته بودند، ايشان و برادرشان و حاج آقا معين.

 ايشان مي‌گفتند: نداي اسلام همه را بايد بگيرد، رسول خدا وقتي كه آمد و نداي اسلام داد در اين نداي اسلام سلمان و ابي‌ذر را جدا نكرد، سراغ ابوسفيان هم رفت، گفت تو هم بيا اگر روزنه‌اي در دلت هست، بيا تو را هم قبول مي‌كنيم، اگر نيت صافي در تو هست، تو را هم قبول مي‌كنيم، ابوجهل را و ابوسفيان را هم قبول مي‌كنيم، خودشان نخواستند، خودشان مي‌دانند سفره براي همه باز بود، اين مائده‌اي كه در اينجا گذاشته شده براي همه است اين نداي اسلام و نداي حق است، در همين مساله و راستا اول مخالفتي كه از سوي اقشار نسبت به اين مساله پيش آمد از همين روحانيت بود، همه افراد آمدند غير از روحانيت البته عده خاصي بودند خدا رحمت كند مثل آقای مرحوم صدرالدین حایری پدر آقای شیخ روح الله ايشان از آن افراد گيوه‌كشيده و آستين‌بالازده و پابه‌ركاب به اصطلاح بودند، افراد ديگري بودند خدا رحمت كند مرحوم آقا شيخ محمدجواد فومني كه تهران نماز مي‌خواند و مرحوم دستغيب بود خيلي از افراد بودند كه واقعا" اينها پابه‌كار بودند، یعنی اينطور نبودند كه فقط وقتي احساس بكنند مساله‌اي نيست زير اعلاميه را امضاء كنند، يا در يك جمعي که از شش طرف خيابان مامون است در آن جلسه شركت كنند نه، اينها افرادي بودند كه تا آخر قضيه رفته بودند و بعد هم مرحوم حاج صدرالدين حتي چشمش را از دست داد، در همين گرفتن‌ها و زدن‌ها و زندان‌ها، وقتي كه مرحوم آقاشيخ‌جوادفومني از زندان درآمد پدر ما از اين قضيه مطلع نبود بعد از سه یا چهار روز مطلع شدند. خوب ايشان تلفن نداشتند ولي همه علماي تهران از آزاد شدن زندان آقاشيخ‌جوادفومني مطلع شدند در اين چهار روز يك نفر به ديدن ايشان نرفت! بعد از چند روز كه پدر ما مطلع شدند، ما تلفن نداشتيم تلفن در منزل ما نبود، وقتي رفتند ديدن يك شيشه عطر قمصر برداشتند بردند به او دادند. ایشان وقتي عطر را گرفت، گذاشت روي چشمش گريه‌اش گرفت. گفت: آقاسيدمحمدحسين، چندروز است كه من از زندان آمدم يك نفر به ديدن من نيامده!، اولين نفری كه آمده شما بوديد و داري به من عطر مي‌دهي و آن عطر را تا آخر حیات نگه داشته بود، فقط موقع نماز...، ببينيد چه کسی دعوي اسلام مي‌كند! كي دارد تبليغ اسلام مي‌كند! همه به فكر خودمان هستيم، همه دنبال خودمان هستیم، اسلام را داريم به دنبال خودمان مي‌كشانيم، اين مساله را من مي‌خواستم بگويم، همه به فكر خودمان هستيم، همه دنبال رسيدن به اهداف خودمان هستيم، منتهي رسيدن به اهداف وسيله مي‌خواهد، آن وسيله چيست؟ اسلام است، بهترين وسيله اسلام است، بهترين وسيله دفاع از شعائر است، بهترين وسيله فلان است، ما برداشتيم اين كتاب را چكار كرديم؟ اين رفقاي ما خدا خیرشان بدهد، آمدند اين كتاب را برداشتند چكار كردند؟ به اين صورتي كه مي‌ بینید درآوردند، كسي هست نگاه به اين كتاب بكند و تمجيد نكند؟! اگر كسي نكند، بيايد به من بگويد، من كه كيف كردم خودم، هم از چاپش، هم از صفحاتش و هم از تحقيقاتي كه اينها كردند، پدرشان درآمده صبح و شب، نمي‌دانم مداركش را جمع كنند با اين وضع كه... من هر شب چند صفحه می‌خوانم و بعد مي‌خوابم، اصلاً واقعاً حظ مي‌كنم، چه مطالبي، چه استقبالي مردم كردند، مي‌گويند تمام شده است. درست شد حالا در مشهد طرف تلفن كرده به فلاني یکی از همین هایی که كتاب‌فروشي دارد، سنش چقدر است؟ هشتاد سال است، اين كه مي‌گويم ما براي چي داريم روضه مي‌گیريم؟ روضه امام حسين(علیه‌السلام) را براي چه مي‌گيريم؟ عادت است نفس است؟

- تلفن كرده، آقا شما فلان كتاب را دارید؟

- ما اصلاً اين كتاب را نمي‌دانیم چي است! نه، اصلا اين كتاب نيست! و شما هم اصلا دنبالش نرويد! و تحريف شده است! و مال ايشان نيست! و مشهد نيست و دنبالش نگرديد!

 حالا اين ور و آن ور سه كتاب فروشي دور همان پشت ويترين زدند. آقاجان نمي‌خواهي، بگو نداريم، راست بگو اشكال ندارد، مگر آدم بايد هر كتابي را بياورد. شما قرآن هم مي‌تواني نياوري، مفاتيح را هم نياور، خيلي خب كسي كارت ندارد. من قرآن ندارم. آقا من اين كتاب را ندارم. برويد از جاي ديگر تهيه كنيد، حرف راست بگوييد.

 اين كتاب مال ايشان نيست و تحريف شده و در مشهد پيدا نمي‌كني و... -البته غريبه بوده از همين طلبه هاي مشهد و عمومي بوده، نه، اینکه ارتباط داشته باشد، ولي آمده به فلاني گفته اين قضيه چیست؟ گفت: اين هم از چيزهايي است كه بايد ببيني، ديدي ديگر، هشتادسال از سن گذشته آقاي انصاري، آقاي حداد، مرحوم‌آقا را ديده، اين همه را ديده، اين همه روضه خانه‌اش انداخته، نتيجه‌اش اين!، آمدند به من گفتند: آقا يك كتابي چاپ شده، نوشتند راجع به آقا، آيت‌ نور، يك همچنين كتابي بخريم يا نخريم؟ گفتم: ده ‌تا بخريد در هر اتاق يكي بگذاريد، البته من خودم تورق كردم، نخواندم متوجه شدم نويسنده كي بوده، از طرز انشاء پیدا بود، چه اشكال دارد؟ چرا انسان بخواهد از مطلب فرار كند؟ ما اگر خود بدنبال نرويم، پس كه بايد به دنبال اين حرفها برود؟ ما اگر خود استقبال نكنيم، حرف زدند، كتاب نوشتند، بسيار خب، حرف خوب در آن هست، حرف خلاف هم در آن است، خلافش را بگو خلاف است، خوبش را هم بگو خوب است، چه اشكال دارد؟ چرا ما بايد بسته باشيم؟ چرا ما بايد حصار بياندازيم؟ اين مي‌شود چي؟ مي‌شود مسخ شدن، حالا همان آقا كه نگاه مي‌كني مسخ است:

- در اين كتاب تحريف شده، حرف آقا را تحريف كردند.

- كدام؟ كجايش را؟ يك كلمه را ما جا نيانداختيم.

- اين حرفهاي آقا را برداشتند ترجمه كردند و تحريف است!

- دست شما درد نكند. شما خودتان در اين كتاب ننوشتيد ما اينها را ترجمه مي‌كنيم؟ در خود مقدمه نخوانديد در خود مقدمه‌اي كه از دست نويس آقا هست ننوشتيد اين كتاب با ترجمه‌ از اين موسسه منتشر خواهد شد؟ آن را بگذاريد بغل اين حرف، چون اين مطالب آقا ترجمه شده، پس اين كتاب آقا نيست. آن وقت همين آقا بلند مي‌شود امام حسين(علیه‌السلام) را زيارت مي‌كند یا لیتنی کنت معکم فافوز فوز عظیما اي كاش چي بودم، اي كاش دنبال شما بودم... امام حسين(علیه‌السلام) هم به ريشش مي‌خندد: برو پي كارت، جاي زوار را گرفتي، اکسیژن را کم کردی، بلند شو برو مشهد، چرا بلند شدي آمدي؟ براي چي؟ اين كه مرحوم آقاي حداد مکرر مي‌گفتند: در جريان كربلا به جاي گریه، فهمتان را زياد كنيد مال اين است، براي اين كه ما امروز به اين بدبختي نيفتيم كه بعد از گذشت پنجاه سال از سنمان و ِاهن وتُلُپ‌ها و بيا و بروها و درس دادن و فلسفه گفتن و فقه گفتن‌ها بياييم به روزي بيفتيم كه به ريش ما بخندند! كه اين نتيجه اين همه درس‌ها و بحث‌ها شد كه برداريم اين حرف را بزنيم، اين مطلب را بگوييم، اين براي چيست؟ بخاطر اينكه ماهيت مساله را درك نكرديم، ماهيت قضيه را ما نيافتيم، در مكتب اميرالمؤمنين بجاي پرداختن به ظاهر پرداخت به ماهيت است به ماهيت بايد نگاه كرد به اهدافي كه در پس اين حادثه هست بايد نگاه كرد به نيت‌هاي نهفته و پنهاني كه از آن نيت‌ها كسي خبر ندارد و به مقاصدي كه هميشه پنهان است بايد نگاه كرد.

  امام صادق(ع) چرا با محمد و ابراهيم فرزندان عبدالله محض بيعت نمي‌كند؟ چون از نيات خبر دارد، ما اگر آن موقع بوديم مي‌گفتيم اي آقا! گرفتي نشستي اين منصور دوانقي، اين هم پسران بني‌الحسن، برنامه هم برنامه قيام پس چرا گرفتي نشستي؟ مردم چكار مي‌كنند؟ مي‌بينند اينها بني الحسن و اولاد پيغمبرند آن طرف قضيه هم غاصب است، خلفاي عباسي هستند مي‌روند جلو؛ امام صادق(علیه‌اسلام) چكار مي‌كند آن نيت را خبر دارد مي‌گويد حكومت به دست اين عبا زرده مي‌افتد به دست شما نمي‌افتد بي‌خود نرويد دنبالش چرا؟ چون من امامم خبر دارم از غيب خبر دارم امروز كه الحمدلله مي‌گويند امام علم غيب ندارد، خلاص، آن يكي درآمده، می‌گوید: حرف امام حجيت ندارد، از حجیت ساقط است. ديگر آدم نمي‌داند به اينها بخندد يا گريه كند، حرف امام از حجيت ساقط است امام علم غيب ندارد، آقا هم درمي‌آيد مي‌گويد امام عصمت ندارد، هر روز يك چيزي الحمدلله درمي‌آيد يك روز يكي زيارت ناحيه را واهيه مي‌شمارد يك روز ديگري زيارت عاشورا را رد مي‌كند، يكي زيارت جامعه را مي‌گويد مال غاليان است غاليان از تشيع است و چه هست، اينها همه بخاطر چيست؟ بخاطر اين است كه نرفتند يك مقداري سواد زياد كنند، امام مي‌گويد: من امامم و قضيه را دارم مي‌بينم آن تقدير و مشيت خدا را تو نمي‌بيني من دارم مي‌بينم گوش نمي‌دهي حالا بگير، بعد شروع مي‌كنند امام را تهديد كردن، رسيدن به مقام، وسيله مي‌خواهد، وسيله كيست؟ بايد از امام عبور كني می‌روند سراغش، بيعت مي‌كني يا نه؟ نكني فردا ترا مي‌كشيم، وسيله مي‌خواهد همينطوري مردم حرف ما را قبول نمي‌كنند. ولي اگر ببينند جعفربن‌محمد(علیه‌اسلام) آمد با ما بيعت كرد نتيجه اين است جعفربن‌محمد بيعت كرده است، آنها هم مي‌آيند.

 اما امام صادق(علیه‌اسلام) متعهد جان مردم است، نمي‌تواند بيعت كند، امام‌صادق متولي بر دين و خون و دماء و اعراض مردم است نمي‌تواند بیعت کند مساله خود امام صادق نبود، خود امام صادق را زهر دادند و كشتند. بيعت امام صادق با اينها يعني سفك دماء و هتك اعراض، و تسلط افراد غيرمتاهل بر منصب خلافت، معنايش اين است و امام صادق اين كار را نمي‌تواند بكند مي‌خواهيد زندان بكنيد، بكنيد، من بيعت با شما نمي‌كنم، اگر فقط بيعت من با شما بود مساله‌اي نبود، بيعت من با شما هزاران هزار نفر را به دنبال دارد، من نمي‌توانم مسئول خون آنها بشوم، مي‌دانيد چي مي‌خواهم خدمتتان بگوييم؟ به مطالب مي‌رسيد؟ اين بزرگاني كه در مسائل هميشه جانب احتياط را داشتند به خودشان فكر نمي‌كردند به مردم فكر مي‌كردند آنها به خود فكر نمي‌كردند كه الان خب یک وظيفه می‌آید اگر بخواهد به خود فكر كند... اين كه فكر كردن ندارد ما كه اين مسائل را مي‌ديديم به تنها چيزي كه فكر نمي‌كردند به خودشان بود.

در همين قم آن موقعي كه اين تانكها  در این قم راه مي‌رفتند و تيراندازي مي‌كردند بنده از نانوایی نان گرفته بودم همينطور صاف، صاف در خيابان راه مي‌رفتم كه من را گرفتند كشيدند توي دكان خودشان و در را بستند گفتند سيد تو اگر به خودت رحم نمي‌كني به زن و بچه‌ات رحم كن گفتم من خب دارم مي‌روم خانه ديگر، كه وقتي كه اوضاع آرامتر شد يك افسر آمد دونفر را مامور كرد كه مرا برسانند به خانه يك افسر وقتي آمد - من را ديده بود از دور- آمد گفت قربان جدت بروم آخر اين موقع نان گرفتن است؟ آن موقعي كه بقيه توي خانه قايم شده بودند اسم نمي‌برم چه كساني كه در خانه را شكستند و رفتند توي خانه قايم شده بودند و بعد الان دارند هزارتا حرف مي‌زنند آن موقع بنده جلوي تانكها و تيرزدن سربازها نان گرفته بودم و داشتم صاف صاف مي‌رفتم خانه، خيلي خوب پس معلوم است كه آدم ترسويي نيستيم ولي آيا بايد انسان هميشه به خودش فكر كند؟ نبايد آدم به كس ديگر فكر كند؟ انسان فقط مسوليت خودش را دارد؟ اين بزرگاني كه سابق شما كارشان را مورد ارزيابي قرار مي‌داديد و رفتارشان و حركاتشان و سكناتشان و احتياطا‌تشان را در مسائل می‌بینید، اينها همه بخاطر چي بود؟ بخاطر ديگران بود و الا امروز فردا كه آدم غزل خداحافظي را مي‌خواند و به اصطلاح از اين دنيا راحت مي‌شویم مهم براي مكتب اهل بيت  پرداختن به ماهيات قضايا و جرياناتي است كه در آنجا مي‌ ماند و اين يك مساله‌اي است كه بايد به آن رسيد و دقت كرد مطلب ديگري كه انسان بايد به آن توجه داشته باشد اين است كه در مطالبي كه اتفاق مي‌افتد، انسان بايد هميشه بهترين راه و طريق را براي برخورد با آن قضيه در پيش بگيرد و اين نگاه كردن به حقايق و واقع است وقتي كه يك دشمن مسلح يك دزد مي‌آيد در منزل شما نمي‌توانيد برويد و گريبانش را بگيريد و سرش را به ديوار بكوبيد در دستش اسلحه است و اگر بخواهي اين عمل را شما انجام بدهي نه‌تنها آن بهد خصد خود  خواهد رسيد بلكه شما هم از بين رفته‌اید.

پس حالا كه اينطور است نگذاريد شما را از بين ببرد بگذار او به مقصدش برسد خب يك پولي را كه مي‌خواهد بردارد ببرد، در بعضي از همين‌كشورها يك دفعه ما يك جايي رفته بوديم بعد آنها بخاطر ناامني مسلح بودند مدتي پيش هنوز خيلي نگهبان و سگ داشتند گفتم چرا شما اينقدر سگ و نگهبان داريد؟ گفت: اينجا ناامني است و ما اين نگهبانانمان كم  بود يك شب‌ دزدها آمدند منزل ما پول هم نمي‌خواستند می دانستند که اینها مسلح هستند صاف گفتند كه آقا اسلحه داري بدي؟ خب اگر بگويي ندارم صاف مي‌زند توي كله‌ام، در را باز كرد و گفت اين اسلحه و برويد بردارید آن هم برداشت و تشكر هم كرد و خداحافظي كرد و رفت حالا اگر اين كار را نمي‌كرد چي مي‌کرد ؟ هم او را مي‌كشت هم زنش را و هم بچه‌اش و هم اسلحه را برمي‌داشت و مي‌برد! خب كار عقلايي كرده پول هم حتي برنداشتند، پول هم بود، گفتند پول نمي‌خواهيم فقط اسلحه مي‌خواهيم دزدهاي گروهي بودند آنجا فريقي بودند. و بعد آمديم ديگر اين كار را كردند، در كيفيت مساله خيلي مهم است كه انسان چطور بايد برخورد كند و نسبت به اين قضيه آن طريقي كه موجب بشود صدمه و اينها كمتر بشود بايد اين مساله را در پيش بگيرد يك مطلب ديگري كه بدنبال آن قضيه است و آن  يك مساله خيلي مهمي است اين است كه ما نبايد در تعابيرمان بياييم و مطالب و مسائل را با هم خلط كنيم حدود و موقعيت هر شخصي بايد مشخص بشود ماهيت هر حادثه‌اي بايد روشن باشد و كسي را به كس ديگر و حادثه‌اي را به حادثه ديگر قياس نبايد كرد و اين از آن مطالبي است كه خلاصه مورد نظر واليان امر ما نيست امامان ما تمام تلاششان بر اين بوده كه حريم را در همه قضايا نگه دارند حريم را در هر جايي حفظ كنند وقتي كه اميرالمؤمنين عليه‌السلام راجع به مساله عاشورا می‌‌فرمايد: و سابق مناخ رکابهم مصارع عشاق لم يسبقهم سابق ولا یلحقهم لاحق اين قضيه با اين كيفيت، مسالۀ منحصر به فردي است، ‌در دنيا قتل و غارت خيلي بوده از اول خلقت آدم تا زمان ظهور حضرت قتل‌ها و كشتارها هست جنگ‌ها و تجاوزها بوده، تخريب‌ها و تزويرهايي بوده همه بوده ولي عاشورا در طول تاريخ فقط يك روز بوده آن هم روز دهم محرم بله شما بخواهيد به نفس هويت خارجي نگاه كنيد هويت منظورم نه هويت با همه حقايقي كه درش هست آن خب مي‌شود همان ظهور ماهيت منظورم همان نمود خارجي است اگر بخواهيم نگاه كنيم با مساله عاشورا شايد اختلافي نداشته باشد بالاخره در ‌آنجا آدمند و تیر است و خون و اينها در اینجا هم همينطور تير و گلوله است و خون و از بين رفتن و تفاوتي در اين مساله از اين نقطه‌نظر ندارد چون در هر دو قضيه انسان است و فصل و جنسش هم ناطق و حيوان است و اين صورت ظاهر مساله است. ولي صورت باطن قضيه آن صورتي است كه اين واقعه را از بقيه وقايع ممتاز كرده است آن صورت، صورت واقعي است و ما بخاطر آن صورت واقعي هر سال داريم عزاداري مي‌كنيم نه بخاطر اين صورت ظاهري اگر بخاطر صورت ظاهري باشد بايد هر روز عزاداري كنيم بالاخره هر روزي يك جا قتلي بوده و غارتي بوده الان هست سابق بوده هميشه اين مساله بوده اين كه الان هر سال ما را به دنبال خود مي‌كشد و بخواهيم يا نخواهيم دلهاي ما متحول مي‌شود اين مال چيست؟ اين مال اين است كه امام حسين كشته شده است؟ خب خيلي ها كشته‌ شدند در طور تاريخ اين كه ديگر تحول ندارد اين بخاطر اينكه بر بدن امام حسين اسب تازاندند؟ اينقدر در تاريخ بوده از روي جنازه ماشين و تانك رد شده بدتر از اسب، چرا ما آن را عاشورا نمي‌گيريم؟ چرا به آن خطاب عاشورا نمی کنیم؟ پس آنچه كه موجب دوام اين حادثه شده است آن اهدافي است كه پشت اين حادثه است آن نياتي كه پشت اين قضيه بوده آن هدفي كه پشت اين مساله بوده آن مطلب اصل بوده وقتي كه حضرت علي اكبر مي‌آيد و مي‌خواهد برود به ميدان امام حسين به همه افراد گفت نه، به حضرت علي اكبر گفت برو اين نيت چه نيتي بوده است؟ آيا اين نيت در تاريخ هم تكرار شده است اين مساله در تاريخ تكرار شده؟ آن هدفي را كه آنها مي‌ديدند و مي‌گفتند كه هزار نفر.... اتفاقاً در همين سفر كه بوديم يك روز صحبت اين قضيه شد و اين مساله با همين رفقا  صحبت مي‌كرديم مي‌گفتيم واقعا بيایيم به خودمان فكر كنيم وقتي زهيربن‌قین مي‌آيد مي‌گويد كه اگر هزاربار مرا تكه‌تكه بكنند و دوباره چه بكنند و دفعه هزارويكمي دست برنمي‌دارم خب اين شوخي نمي‌كرده اين در واقع داشته اين حرف را مي‌زده واقعا ما كلاه خودمان را قاضي كنيم ما هم همين هستيم؟ حالا به بقيه كاري نداريم همين كه اينجا هستيم و داريم با رفقا صحبت مي‌كنيم ما هم همين هستيم؟ حالا هزار دفعه را نمی‌گوییم دو دفعه، يك دفعه خلاصه بگيرند ما را بكشند و دفعه دوم زنده بكنند آقا مي‌گذاريم در مي‌رويم، نهصد و نود و هشت‌تايش پيشكشمان ، ما هم واقعاً همين هستيم!! يا آن حبيب‌بن‌مظاهري كه با اين وضعيت هست و با اين نحوه آمده.

خب افراد خيلي بودند افرادي كه در اين جريانات و مسائل كه ما شنيديم مجاهدت‌ها كردند رنج‌ها كشيدند واقعا مقاومت‌ها كردند، اينها همه بوده در اين قضيه، ولي آخرش... - اين كه من مي‌گوييم چيزهایی است كه خودم ديدم دارم مي‌گويم- مثلا آن شخص مي‌گويد دیدم ديگر اينجا نمي‌توانم اگر اینها بخواهند به اين مساله ادامه بدهند من اسم افراد را خواهم گفت خودشان ‌گفتند من از همين جا شنيدم يك دفعه قضيه برمي‌گردد و اين مساله پيش نمي‌آيد يعني من مي‌آيم تا اينجا و از اينجا به بعد من ديگر نمي‌توانم ولي زهير اينطور نبود اصلا فكر اينكه بيايد و يك همچنين مساله‌اي به ذهنش خطور بكند نبود حبيب نبوده مسلم نبوده اصلا يك همچين مطلبي نبوده چرا نبوده؟ چون اين در يك درجه‌ای از فهم قرار داشته كه آن درجه از فهم غالب بر ماده بوده وقتي آن غلبه بكند بر ماده چطور مي‌تواند ديگر ماده اثر بكند بر معنا؟ ولي ما درجه‌مان در حد ماده است منتهي حالا نه بگوييم مادي مادي يك مقداري جنبه معنوي و روحاني دارد اين را قبول مي‌كنيم ولي درآن بالاخره توجه به بدن هست، درد مي‌آيد، هم در اين درد مي‌آيد هم در آن،  همين اين زجر مي‌كشد هم او، اينها را قبول داريم ولي بين اين و او همين است كه مي‌گويند ديگر كسي مثل اينها نمي‌آيد بين اين مرتبه از فهم و شعور و آن مرتبه از ادراك بين اين مرتبه كه وقتي ما بيائيم بيائيم و برسيم به يك نقطه در جريان كربلا حضرت ابوالفضل با علي بن الحسين با هم عهد بستند كه فردا صبح يك نفر از اصحاب حق ندارند بروند. يعني به اصحاب مي‌گفتند: شما نبایستی برويد همين دو نفر با هم قرار گذاشتند كه بيايند بيفتند به جان لشگر عمرسعد و همه را داغون كنند و مي‌كردند يعني حضرت‌علي‌اكبر و حضرت‌ابوالفضل اين كار را مي‌توانستند و مي‌كردند. مي‌گويند: وقتي كه رفتند به سمت كوفه، رفتند به ابن زياد بگويند: بابا چي است سي هزار تا آوردي سيصدهزارتا بايد بياوري! سي هزار تا به جايي نمي‌رسد اينها همه را داغون مي‌كنند و اگر مشيت نبود اين كار را انجام مي‌دادند كي جلوي اين قضيه را گرفت امام حسين مي‌گيرد آيا اين مساله هم در ما هست؟ اين قضيه هست؟ آيا اين كه امام حسين بيايد و بزند و فلان بكند و بگويد كه همان علی‌بن‌ابی‌طالب صفين دوباره الان زنده شده، كه يك دفعه خطاب آمد به حسين مقام شفاعت را مي‌خواهي يا غلبه بر دشمن را، حضرت فرمود مقام شفاعت را، همان موقع آن تير آمد آيا اين هم در ما هست؟ عاشورا اين است قضيه‌اش اين هم هست در ما؟ اين مساله كه مي‌گفتند بايد به اين مطالب فكر كرد و آن جريان را متوجه شد و آن نزول حقيقت توحيد و آن مطلبي را كه من گفتم در جريان عاشورا خود سيدالشهدا اين قضايا را بوجود آورد خود حضرت اين مسائل را بوجود آورد، يعني هم او مجري مشيت خدا بود و الا ملائكه آمدند وحوش آمدند همه آمدند و از طايفه جن آمد و گفت دو دقيقه همه اينها را از بین می‌بریم چرا حضرت گفت نه؟ چون مقصود حضرت غلبه نبود ولي مقصود ما غلبه است منتهي غلبه‌اي كه درآن رنگ خداست نه اينكه غلبه‌اي كه يزيد و كه عمر بيايد نه اينكه غلبه‌اي كه فرض كنيد فلان كمونيسم بيايد غلبه‌اي كه در آن خدا بيايد ولي غلبه است خب خدا مي‌گويد من غلبه را نمي‌خواهم شما براي من مي‌خواهي غلبه كني؟ مي‌گويد من غلبه را نمي‌خواهم! خب چه مي‌گويي؟ ما چه مي‌گوييم؟ مي‌گوييم نه، خدايا ما بايد غلبه بكنيم تا اينكه عالم چه... خدا مي‌گويد نه، آن غلبه مال ولي من است آن هنوز نيامده است آن غلبه‌اي كه موردنظر من است بايد بدست او انجام بشود ما مي‌خواهيم كار كي را بكنيم؟ كار امام زمان را بكنيم عيب ندارد بسيار خب تا اينجايش را داشته باشيد عيب ندارد خدا مي‌گويد بسم الله شما مي‌خواهيد آن كار را بكنيد؟ عيب ندارد اين گوي و اين ميدان شد يا نشد؟ آن اولياء‌خدا امروز را مي‌دانستند و مي‌خواندند امروز را نگاه مي‌كردند من گفتم اميرالمؤمنين وقتي كه به آن افراد مي‌گفت نرويد عثمان را بكشيد نه اينكه عاشق چشم و ابروي عثمان بود از همه افراد به عثمان دشمن‌تر بود چون اميرالمؤمنين مي‌داند اين فقط كشته شدن عثمان نيست يك روباهي توي شام نشسته فقط منتظر است كه اين عثمان كشته بشود، لذا لشكر را مي‌آورد ولی وارد مدينه نمي‌كند از همان جا بر می گردد شام، وقتي كه عثمان از او تقاضا كرد معاويه آمد و عثمان، به مروان گفت كه هم تو و هم معاويه شما دوتا مسبب اصلي قتل من بوديد در اینجا تو با كارهاي خودت و آن هم با شيطنت‌ها و مكري كه كرده شما علت هستيد آن مي‌آيد و به داد من نمي‌رسد و تا کار از کار بگذرد و همین طور هم شد. آمد در نزديكي و بعد هم برگشت سر جای خودش چون منتظر بود، برمي‌گردد پيراهن عثمان را مي‌برد بالا، ببينيد! وسيله، دنبال وسيله، بالاخره مردم را بايد یک جوری تحريك كرد. لذا پيراهن عثمان را چندميليون خريده بوده كه به دستش برسد كه آی نگاه كنيد اين خليفه اين هم پيراهنش اين هم انگشت‌هاي زنش انگشت‌هاي چندميليون دلار، آن موقع دلار كه نبوده طلا و اینها بوده خريده بوده و بالاي منبر و مساله به اين نحوه بوده است اين مساله مساله است قضايا و حوادثي كه پيدا مي‌شود بايد اين حوادث را در چهارچوب خودش همانطوري كه هست بايد ارائه داد ما از جايي ديگر نبايد كمك بگيريم عاشورا مال عاشورا است امروز يزيد خيلي زياد است سنان‌بن‌انس خيلي زياد است شمر خيلي زياد است بله در مرتبه شقاوت تمام آنهايي كه دارند الان آن جنايات را انجام مي‌دهند كي هستند؟ همين يزيد هستند يزيد و سنان و شمر هستند منتهي آن شمر آن صورت داشت آن موقع اسلحه جور ديگري بود الان فرق مي‌كند در اين مساله شكي نيست كه در مرتبه شقاوت اشكال ندارد شقي هميشه بوده و هميشه خواهد بود ولي در قضيه عاشورا كه فقط شمر و يزيد نبود اين طرف قضيه امام حسين وحضرت ابوالفضل بود اگر فقط در مساله عاشورا عمرسعد و يزيد و سنان داشتيم خب الان عاشورا هر روز بود ولي در مساله عاشورا يك طرفمان سنان بود و خولي بود وشمر بود الان هم هستتند الان هم همان‌ها هستند همين صدامي كه كذا و كذا واقعا اين صدام از شمر قساوتش كمتر بود؟ جلويش سر شيعه‌ها را مي‌بريدند و اين سيگار برگش را گذاشته بود! خب اگر اين روز عاشورا بود چكار مي‌كرد؟ اين سر امام حسين را زودتر از شمر مي‌بريد قطعا اين صدامي كه رفت اگر از شمر قصي‌القلب تر نبود پایین تر نبود همین جناب بود، يك چيز عجيبي بود يعني يك جانوري كه صد تا مي‌آوردند مي‌گفت اين صدتا را ذبح كنيد، ذبح مي‌كردند و اين هم داشت سيگار مي‌كشيد و نگاه می‌کرد، صدتاي ديگر بياوريد، نه، سيصدتا، تا يك مقدار اوضاع بهتر بشود!! مطمئن بشويم كه قضيه يعني يك همچنين جانوري بود خيلي خب پس الان ما شمر داريم همه جا هم داريم توي هر كشوري آنقدر شمرها و خولي‌ها هستند ولي امام‌حسين چندتا داريم؟ حضرت‌ابوالفضل چندتا داريم؟ حضرت‌علي‌اكبر چندتا داريم؟ كه اگر امامت به علي‌بن‌الحسين نمي‌رسيد به حضرت‌علي‌اكبر مي‌رسيد يعني تالی تلو بود منتهی آن یک درجه بالاتر، چندتا داريم؟ خب بیاییم دیگر اين چيزي نيست كه بخواهد در صندوق قايمش كرد بالاخره افراد بيايند و آنها كه مي‌گويند ما قابليت داريم حضرت‌علی‌اکبر بشویم، بياييم با آنها صحبت كنيم استفاده كنيم از بهائشان، آنهايي كه قابليت دارند كه...

 آن آقايي كه مي‌گفت خدا بيامرزدش آدم خوبی بود مي‌گفت اي حسين -من خودم شنيدم در مشهد قبل از نماز جمعه سخنراني كرد- اي حسين اگر تو يك علي‌اكبر داشتي ما هزاران علي‌اكبر داريم اگر تو يك حبيب‌بن‌مظاهر داشتي ما هزاران حبیب داريم من خودم شنيدم از ايشان فوت كردند البته او را كشتند در جايي، خوب ناشي از جهالتش بوده است. مرد خوبي بود. ولي حرف، حرف باطل، جناب آقاي شهيد رجايي خدا رحمتت كند شما مي‌گوييد اگر تو یک علی‌اکبر داشتی، ما هزاران علي‌اكبر داريم شما يكي از آنها را بردار بياور تا من بگويم علي‌اكبر كي بود و یکی از اين هزارتاي تو كي است. بله، جوانهایی بودند صاف و پاك بودند، بنده هم مي‌شناختم و بسیاری را هم نمي‌شناختم و در اين شكي نيست ولي آيا حضرت علي‌اكبر شد؟ اگر يك مرجع تقليدي مثل مرحوم آقاي بروجردي بيايد با آن اعلميت و با آن صداقت و با آن خلوص و اينها آيا ما مي‌توانيم كسي ديگر را از افرادي كه  فرض کنید، لمعه مي‌خواند چون سيد است و ريشش هم سفيد چون عينك هم مي‌زند- ايشان مي‌زد- اين هم چون مثل آقاست پس مي‌شود از او تقليد كرد! يا نه، اگر يك كسي مثل مرحوم شيرازي بود در آن زمان با آن علم و قداست، آيا الان هم مي‌توانيد بگويد ميرزاي شيرازي، بفرما ميرزاي شيرازي علم داشت تو هم علمت را ببينيم ميرزاي شيرازي كياست داشت كياست تو را هم ببينيم، ميرزاي شيرازي معنويت و روحانيت و كشف بعضي از مطالب داشت، مال تو را هم ببينيم، همين طوري بنشينيم بگوييم بالاخره چيزي باشد ما هم ببينيم اشكال ندارد. اگر يك شخصي مثل سيدبحرالعلومي آمد آيا ما مي‌توانيم بگوييم بحرالعلوم‌ها امروز هستند؟ خوب يكي بيايد يكي مثل بحرالعلوم بيايد كه با اهل انجيل از روي انجيل بخواند. ده صفحه را بخواند  و همه را محكوم كند با اهل تورات در بین راه نجف تورات را بخواند كه در آنجا سيصدنفر شيعه بشوند. بسيار خوب، بحرالعلوم مورد عنايت حضرت بود تو هم يكي كه مورد عنايت حضرت است بياور، ديگر نگوييم اين بحرالعلوم است اگر بگوييم دروغ گفتيم، چون بحرالعلوم يك هويت و ماهيت خاص خودش را دارد ميرزاي شيرازي ماهيت و مرتبه خاص خودش را دارد. اگر يك كسي بمانند ميرزاي شيرازي بود و در آن رتبه و در مقام ثبوت و اثبات توانست به اهل خبره آن ماهيت خودش را بنماياند، اشكال ندارد ولي كجا؟

بنابراين در اين طرف مساله كه امروزه افرادي هستند كه همان شمر و سنان و خولي هستند، بله، در آن شكي نيست هستند، اما در اين طرف قضيه اين طرف جوب كه حبيب‌بن‌مظاهر و حضرت‌ابوالفضل و سيدالشهداء و حضرت زينب و حضرت علي‌بن‌الحسين بود در اين طرف بفرما چه کسی است؟  نشان بدهید الان امام حسين كيست؟ نشان بدهيم حضرت ابوالفضل كيست؟ يكي از اين هزاران هزارهاي كه دارند از بين مي‌روند و كشته مي‌شوند و درجه دارند و غيردرجه دارند بگوييد اين مانند حضرت‌ابوالفضل است. بسيار خوب، ببينيم قبول مي‌كنيم يكي از اينها حضرت‌علي‌اكبراست بفرما مي‌پذيريم، چه اشكال دارد، اما اگر نشد چي؟ اگر نشد، نبايد گفت، اين عاشورا است. نبايد انسان بگويد كه اين بحرالعلوم است. اين ميرزاي شيرازي است. اين شيخ انصاري است. فرض بكنيد، كه اگر اين او نيست نبايد بگويد اين امام حسين است، این را نباید گفت، بنابراين، كساني كه در روي منبرها مي‌گفتند و در كتابها مي‌نوشتند كه ما حسين زمان داريم، ما علي زمان داريم، ما بايد فرض بكنيد دنبال حسين زمان برويم، من يك دفعه از مرحوم آقاي مطهري شنيدم خودم شنيدم در راديو نوار ايشان را گذاشته بود و البته راجع به موشه‌دایان تعبير به شمر كرده بود مي‌گفت شمر آن زمان مرد خاكش كردند و چه كردند شمر اين زمان موشه‌دایان، اين حرف را قبول مي‌كنيم شمر اين زمان  موشه‌دایان است قبول است مساله خلافي نيست شايد از شمر هم بدتر بوده حتي، ولي اين جمله بعدش كه امروز بايد حسين زمانها را شناخت!! هان چي شد؟ در آن طرف قضيه ايرادي نيست، اين طرف مساله ايراد است. مكتب تشيع به ما مي‌گويد بايد حريم را حفظ كرد، اين تشيع است، حريم بايد حفظ بشود الان دارد جناياتي در آنجا انجام مي‌شود، بسيار خب بايد گفته بشود، تبليغ بشود اين طرف و آن طرف بشود اين مسائل بايد اعلام بشود، ولي اسم عاشورا گذاشتن روي آن چيه؟ اين تجاوز در حريم عصمت است، عاشورا معصوم بود. در حركات معصوم بود در جريان عاشورا، مساله طهارت مطلقه بود طهارت انما يريدالله  لیذهب عنکم الرجس اهل البیت، در آنجا تجلي كرده بود چرا؟ چون مديرش سيدالشهدا بوده، مدير عاشورا سيدالشهدا بوده، گفتم به رفقا اگر همين عاشورا به دست حضرت ابوالفضل بود عاشورا باز نبود از حضرت ابوالفضل ديگر بالاتر کی؟ بغل امام؛ سيدالشهداء به حضرت ابوالفضل مي‌گويد بنفسي أنت جانم به فدایت، الان كه شما مي‌رويد كربلا حرم امام حسين  با حرم حضرت ابوالفضل فرق مي‌كند اين مال چيست؟ مقام شفاعت را دارد تمام اولين و آخرين و جبرائيل هم را شفاعت مي‌كند، حضرت ابوالفضل جبرائيل هم بايد كاسه‌ليسي همين حضرت ابوالفضل را بكند اين به جاي خود، آنها را قبول داريم ولي مقام امامت يك چيز ديگر است يعني حتي ما در حريم امام حسين، حضرت ابوالفضل هم نبايد داخل بکنيم، اينقدر مساله مهم است حضرت ابوالفضل به جاي خود حضرت علي اكبر به جاي خود حبيب به جاي خود همه اينها جاي خودشان را دارند امام حسين هم به جاي خود بالاتر از اين بگوييم اميرالمؤمنين هم با خود امام حسين فرق مي‌كند آن هم به جاي خود، پيغمبر هم جاي خود را دارد، همه‌شان هر كسي در جاي خودش، خود امام حسين مي‌گويد من را با پدرم اميرالمؤمنين نبايد مقايسه كنيد آن ابوالائمه است من چي‌ام؟ پسر اويم، امام حسين مقام شفاعت كبري را دارد، فقط ما اينقدر مي‌فهميم كه نمي‌دانيم يعني ما در اين مساله فكرمان به آنجايي رسيده است كه بگوييم ما نمي‌فهميم،- گفت بدانجا رسيد دانش من كه بدانم همی که نادانم- ما در قضيه امام حسين بايد بگوييم نمي‌فهميم، تمام شد. خودشان معرفتش را بدهند. آن اولياء فهميدند بزرگان فهميدند ما نمي‌فهميم، يكي از رفقاي تهران همين كربلا آمد گفت: آقا مي‌گويند وقتي كه مي‌خواهيد برويد حرم، اول برويد حرمِ حضرت ابوالفضل و از حضرت ابوالفضل اذن دخول بگيريد، گفتم: گوش نكنيد، اول برويد، سراغ امام حسين او امام است، مقام امام بالاتر است از مقام غيرامام، بعد بيايد حضرت ابوالفضل و چيزي را كه ما خودمان با چشممان از اولياء مشاهده مي‌كرديم، اگر اينطور است پس مدينه هم مي‌رويد، اول نرويد حرم پيغمبر، برويد اول قبرستان بقيع از آنها اذن دخول بگيريد براي پيغمبر، اين حرفها نيست، اينها همه تفنّنات و سليقه‌ها است. اول برويد، حرم سيدالشهداء و بعد حرم حضرت ابوالفضل و از هردو فيض ببريد تا آن رعايت ادب بشود. در مكتب اهل بيت بايد حريم محفوظ باشد ما هزارتا اسم مي‌توانيم براي اين وقايع بگذاريم، هزارتا تعبيري كه نشان دهنده اين وقايع و جنايات و وحشي‌گري‌ها باشد، همه را مي‌توانيم بگوييم ولي تعبيري را كه مي‌خواهيم انتخاب بكنيم بايد مشخص شده و محدود باشد. مرحوم مطهري در اين كه گفت ما بايد حسين‌هاي را زمان بشناسيم حرف غلط و باطلي زد تمام. شكي در اين نيست، هركسی هم هرچه بگويد باطل است، اگر حسين زمان باشد يك نفر است آن هم الان ولي حي ما است. اين حسين زمان ما است اين را قبول داريم هر كسي غير از اين باشد نه، وليّ خدا هم باشد ما قبول نداريم هركسي مي‌خواهد باشد ديگر بالاتر از اين، این که داريم خودمان مي‌گوييم امام امام است به حريم امام نبايد وارد شد و به كارهايي كه امام کرده نبايد وارد شد و اسم آن كارها را نبايد روي كارهاي خودمان قرار بدهيم، اين همان چيزي است كه بزرگان نسبت به آن دغدغه خاطر داشتند و نگران بودند كه اين دو موضع جاي خود را عوض نكند. انشاءالله از فردا ديگر، روال عادي شروع مي‌شود.

 

 

چاپ ارسال به دوستان
 
نظرسنجی
نام:    
پست الکترونیک:    
تاریخ    
موضوع:    
متن:    

کد یا نوشته ای را که در این عکس می بینید دقیقا وارد کنید

اگر در دیدن این کد مشکل دارید با مدیر سایت تماس بگیرید 
نمایش کد جدید

 
 

کلیه حقوق در انحصار پرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی